مردم ،
گروهِ ساقطِ مردمدلمرده و تكيده و مبهوتدر زير بارِ شومِ جسدهاشاناز غربتي به غربت ديگر ميرفتندو ميل دردناك جنايت در دستهايشان متورم ميشد
فروغ