یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۵:۵۶   ۳۶۰ بازديد  
                گفته
بودند به ما: 
مي كشد در همه كس
غم نان
ايمان را
در
شبي سرد چو مرگ
كه هوا مي لرزيد
و تن خسته شهر
بستر برف زمستاني بود
راهي خانه شدم.
من -گرسنه-
پدرم را ديدم
كه در آن ظلمت سرد
با يخ حوض قديمي حياط
جنگ سختي مي كرد
تا ز خون دشمن
بعد از آن جنگ وضويي سازد
پدرم -بي كه كلامي گويد-
گفت با من:
 پسرم!   
چاره مشكل ما
ايمان است.
hhhh