ايوان ِ آفتاب

۱,۰۱۷ بازديد

نيم ساعت پيش،
خدا را ديدم
كه قوز كرده با پالتوي مشكي بلندش
سرفه كنان
در حياط از كنار دو سرو  ِ سياه گذشت
و رو به ايواني كه من ايستاده بودم، آمد
آواز كه خواند، تازه فهميدم
پدرم را با او اشتباهي گرفته ام!

حسين پناهي


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد