یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۵:۵۴ ۴۰۱ بازديد
سينه ام آينه ايست،
با غباري از غم.
تو به لبخندي از اين اينه بزداي غبار.
آشيان تهي دست مرا ،
مرغ دستان تو پر مي سازند.
آه مگذار، كه دستان من آن
اعتمادي كه به دستان تو دارد به فراموشيها بسپارد.
................
حميد مصدق
پ ن: به نظرمن حالتي كه دست ها به سمت خورشيده تمنايي داره كه به مگذار شعرش مي اومد