یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۵:۵۴ ۳۴۲ بازديد
نه
غربت تصور واژههاي من نيست
غربت جاي خالي توست
در خيال شعري
كه دست به هرچه ميسايد
تويي ..نبودني
كه مثل عمر
بر چهرهي رويا ترك ميخورد
و دستهايش را ميلرزاند
وقتي اميد مثل عطر نيلوفر
در مرداب فرو ميرود
غربت، آرزوي صدا كردن نام توست
با همان لحن روز نخست
تو نيستي
و غربت، سرگيجهي رنگ هاي روشنيست
كه هر روز
دور از آفتاب تو
با روياي رنگينكمان
در ابرهاي تيره گم ميشوند
ماندانا زنديان