بنويس از ما كه عشق رو نشناختيم/حرف خالي زديم ‏وُ قافيه بافتيم

۳۴۳ بازديد

تو كه دستت به نوشتن آشناست
دلت از جنسِ دلِ خستۀ ماست
دل دريا رو نوشتي، همه دنيا رو نوشتي
دل ما رو بنويس... دل ما رو بنويس

بنويس هرچه كه ما رو به سر اومد
بد قصه ها گذشت‏و بدتر اومد
بگو از ما كه به زندگي دچاريم 
لحظه ها رو ميكشيم، نميشماريم
بنويس از ما كه در حـال فراريم
توي اين پاييز بد، فكر بهاريم   

دستِ من خسته شد، از بس كه نوشتم
پاي من آبله زد، بس كه دويدم
تو اگر رسيده اي، ما رو خبر كن 
چرا اونجا كه تويي، من نرسيدم؟!

تو كه از شكنجه زار شب، گذشتي  
از غبارِ بي سوارِ شب، گذشتي 
تو كه عشقو با نگاهت تازه ديدي  
بادبان به سينۀ دريا كشيدي 

بنويس از ما كه عشق‏و نشناختيم 
حرف خالي زديم‏و قافيه بافتيم
بگو از ما كه تو خونه مون غريبيم 
لحظه لحظه در فرار و در فريبيم 

بگو از ما كه به زندگي دچاريم
لحظه ها رو ميكشيم، نميشماريم... 

اردلان سرفراز

* با صداي ابي، بشنويد.


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد