یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۵:۵۲ ۳۲۳ بازديد
باز هم تنهايم
لب مردابي - آه
خسته و سرگردان
لحظۀ معجزه را چشم به راه
با خودم مي گويم
باز آيا به صبا اميد است؟
خيره ام بر آبي
پر از آرامش محض
ديرگاهي است كه فهميده ام اين آرامش
انعكاسي است ز دنياي برون
پشت اين آينه ها
دشت خشكي است پر از پوچي ها
سرد و ظلمت زده است آينۀ اين مرداب
ناگهان مي بينم
عكس مهتاب در آن مي خندد
گوشه اي از دل آب
سر برآورده گلي زيبا رو
گل نيلوفر من، زادۀ اين تصوير است
من دلم مي خواهد
كه بنوشم آبي
از دل اين مرداب
تن من تشنۀ مهتاب وفاست
با خودم مي گويم
باز آيا به صبا اميد است؟