هفت سالگي

۳۴۲ بازديد

بعد از تو ما به هم خيانت كرديم

بعد از تو ما تمام يادگاري ها را

با تكه هاي سرب ، و با قطره هاي منفجر شده ي خون

از گيجگاه هاي گچ گرفته ي ديوارهاي كوچه زدوديم .

بعد از تو ما به ميدان ها رفتيم

و داد كشيديم :

" زنده باد    ،،،     مرده باد "

 

 و در هياهوي ميدان ، براي سكه هاي كوچك آوازه خوان

كه زيركانه به ديدار شهر آمده بودند ، دست زديم.

بعد از تو ما كه  قاتل يكديگر بوديم

براي عشق قضاوت كرديم

و همچنان كه قلب هامان

در جيب هايمان  نگران بودند

براي سهم عشق قضاوت كرديم .

 

  بعد از تو ما به قبرستان ها رو آورديم

و مرگ ، زير چادر مادربزرگ نفس ميكشيد

و مرگ ، آن درخت تناور بود

كه زنده هاي اينسوي آغاز

به شاخه هاي  ملولش دخيل مي بستند

ومرده هاي آن سوي پايان

به ريشه هاي فسفريش چنگ مي زدند

و مرگ روي ان ضريح مقدس نشسته بود

كه در چهار زاويه اش ، ناگهان چهار لاله ي آبي

روشن شدند.

 

 

صداي باد مي آيد

صداي باد مي آيد، اي هفت سالگي

  

برخاستم و آب نوشيدم

و ناگهان به خاطر آوردم

كه كشتزارهاي جوان تو از هجوم ملخ ها چگونه ترسيدند.

چقدر بايد پرداخت

چقدر بايد

براي رشد اين مكعب سيماني پرداخت ؟

  

ما هرچه را كه بايد

از دست داده باشيم ، از دست داده ايم

ما بي چراغ به راه افتاديم

و ماه ، ماه ، ماده ي مهربان ، هميشه در آنجا بود

در خاطرات كودكانه ي يك پشت بام كاهگلي

و بر فراز كشتزارهاي جواني كه از هجوم ملخ ها مي ترسيدند


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد