یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۵:۵۲ ۳۲۹ بازديد
توي يك ديوار سنگي، دو تا پنجره اسيرن
دو تا خسته دو تا تنها، يكيشون تو، يكيشون من
ديوار از سنگ سياهه؛ سنگ سرد و سختِ خارا
زده قفل بي صدايي، به لباي خسته ي ما
همه ي عشق من و تو؛ قصه هست؛ قصه ي ديدار
هميشه فاصله بوده، بين دستاي من و تو
با همين تلخي گذشته، شب و روزاي من و تو
راه دوري بين ما نيست اما باز اينم زياد ه
تنها پيوند من و تو؛ دست مهربون باد ه
ما بايد اسير بمونيم، زنده هستيم تا اسيريم
واسه ما رهايي مرگه، تا رها بشيم، ميميريم
كاشكي اين ديوار خراب شه، من و تو با هم بميريم
توي يك دنياي ديگه، دستاي همو بگيريم
شايد اونجا توي دلها، درد بيزاري نباشه
ميون پنجره هاشون، ديگه ديواري نباشه
* آهنگ "دو پنجره" گوگوش! دوست دارم شعر ش رو...