بي گناهي بودم و دارم زدند ...

۴۳۲ بازديد
حالمان بد نيست غم كم مي خوريم

كم كه نه! هر روز كم كم مي خوريم

آب مي خواهم، سرابم مي دهند

عشق مي ورزم عذابم مي دهند

خود نمي دانم كجا رفتم به خواب

از چه بيدارم نكردي؟ آفتاب!!!!

خنجري بر قلب بيمارم زدند

بي گناهي بودم و دارم زدند

دشنه اي نامرد بر پشتم نشست

از غم نامردمي پشتم شكست

سنگ را بستند و سگ آزاد شد

يك شبه بيداد آمد داد شد

عشق آخر تيشه زد بر ريشه ام

تيشه زد بر ريشه ي انديشه ام

عشق اگر اينست مرتد مي شوم

خوب اگر اينست من بد مي شوم

بس كن اي دل نابساماني بس است

كافرم! ديگر مسلماني بس است

در ميان خلق سر در گم شدم

عاقبت آلوده ي مردم شدم

بعد ازاين با بي كسي خو مي كنم

هر چه در دل داشتم رو مي كنم

نيستم از مردم خنجر بدست

بت پرستم، بت پرستم، بت پرست

بت پرستم،بت پرستي كار ماست

چشم مستي تحفه ي بازار ماست

درد مي بارد چو لب تر مي كنم

طالعم شوم است باور مي كنم

من كه با دريا تلاطم كرده ام

راه دريا را چرا گم كرده ام؟؟؟

قفل غم بر درب سلولم مزن!

من خودم خوشباورم گولم مزن!

من نمي گويم كه خاموشم مكن

من نمي گويم فراموشم مكن

من نمي گويم كه با من يار باش

من نمي گويم مرا غم خوار باش

من نمي گويم،دگر گفتن بس است

گفتن اما هيچ نشنفتن بس است

روزگارت باد شيرين! شاد باش

دست كم يك شب تو هم فرهاد باش

آه! در شهر شما ياري نبود

قصه هايم را خريداري نبود!!!

واي! رسم شهرتان بيداد بود

شهرتان از خون ما آباد بود

از درو ديوارتان خون مي چكد

خون من،فرهاد،مجنون مي چكد

خسته ام از قصه هاي شوم تان

خسته از همدردي مسموم تان

اينهمه خنجر دل كس خون نشد

اين همه ليلي،كسي مجنون نشد

آسمان خالي شد از فريادتان

بيستون در حسرت فرهادتان

كوه كندن گر نباشد پيشه ام

بويي از فرهاد دارد تيشه ام

عشق از من دور و پايم لنگ بود

قيمتش بسيار و دستم تنگ بود

گر نرفتم هر دو پايم خسته بود

تيشه گر افتاد دستم بسته بود

هيچ كس دست مرا وا كرد؟ نه!

فكر دست تنگ مارا كرد؟ نه!

هيچ كس از حال ما پرسيد؟ نه!

هيچ كس اندوه مارا ديد؟ نه!

هيچ كس اشكي براي ما نريخت

هر كه با ما بود از ما مي گريخت

چند روزي هست حالم ديدنيست

حال من از اين و آن پرسيدنيست

گاه بر روي زمين زل مي زنم

گاه بر حافظ تفاءل مي زنم

حافظ ديوانه فالم را گرفت

يك غزل آمد كه حالم را گرفت:

" ما زياران چشم ياري داشتيم

خود غلط بود آنچه مي پنداشتيم"


حميد رضا رجائي

* از اينجا و اينجا بشنويد.


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد