ما و درخت سيب

۳۴۰ بازديد
غرقيم در تو
من
درخت سيب
و سايه ي درخت سيب...

جليل صفربيگي

پ.ن: يادش به خير، سالهاي اول زندگي ام، سالهاي مياني دهه شصت، كار بابا طوري بود كه بعضي ايام سال را بايد ميرفتيم سرچشمه كرمان. آنجا يك خانه ويلايي داشتيم كه پر از خاطره است برايم. انتهاي حياط بزرگش كه مثل باغ بود، يك رديف درخت سيب بود كه من خيلي دوستشان داشتم و البته اگر سيبي از آن ميخواستم بردارم، از آنهايي بود كه روي زمين افتاده بود... شايد براي همين عكس را كه ديدم، بي هوا پرت شدم به آن سالها...


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد