سيب آوردم، سيب...‏

۱,۲۱۹ بازديد

روزي خواهم آمد، و پيامي خواهم آورد.
در رگ ها، نور خواهم ريخت .
و صدا خواهم در داد:
 اي سبدهاتان پر خواب! سيب آوردم ، سيب سرخ خورشيد
...

خواهم آمد، گل ياسي به گدا خواهم داد.
زن زيباي جذامي را، گوشواره اي ديگر خواهم بخشيد.
كور را خواهم گفت: چه تماشا دارد باغ!
دوره گردي خواهم شد، كوچه ها را خواهم گشت.
جار خواهم زد: اي شبنم، شبنم، شبنم
.
رهگذاري خواهد گفت: راستي را، شب تاريكي است، كهكشاني خواهم دادش .
روي پل دختركي بي پاست، دب آكبر را بر گردن او خواهم آويخت.

هر چه دشنام، از لب ها خواهم بر چيد.
هر چه ديوار، از جا خواهم بركند.
رهزنان را خواهم گفت: كارواني آمد بارش لبخند!
ابر را، پاره خواهم كرد.
من گره خواهم زد؛
 چشمان را با خورشيد، دل ها را با عشق، سايه ها را با آب، شاخه ها را با باد
.
و بهم خواهم پيوست، خواب كودك را با زمزمه پنجره ها.

بادبادك ها، به هوا خواهم برد.
گلدان ها، آب خواهم داد.

خواهم آمد، پيش اسبان، گاوان، علف سبز نوازش خواهم ريخت.
مادياني تشنه، سطل شبنم را خواهد آورد.
خر فرتوتي در راه، من مگس هايش را خواهم زد.

خواهم آمد سر هر ديواري، ميخكي خواهم كاشت.
پاي هر پنجره اي، شعري خواهم خواند.
هر كلاغي را، كاجي خواهم داد.
مار را خواهم گفت: چه شكوهي دارد غوك !
آشتي خواهم داد .
آشنا خواهم كرد.
راه خواهم رفت.
نور خواهم خورد.
دوست خواهم داشت.
دوست خواهم داشت.

 سهراب سپهري

* اينم عكس خوبي ئه به نطرم و مياد به شعر.


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد