روزگار كودكي، برنگردد... دريغا!‏

۳۱۱ بازديد

كودكي؛
چيزي مثل بادبادك رها شده از نخ بود،
آنقدر بالا رفت
تا گم شد!


امير آقايي


پ.ن: بچه كه هستيم، بعضا بدمان نمي آيد كه زودتر بزرگ شويم.
يادم نمي رود كه چه طور تلاش ميكردم و دوست داشتم قد م زودتر بلند شود تا دستم برسد چراغ را روشن كنم و حالا، آن كليد چراغ چه قدر از نظرم كم ارتفاع مي آيد و خنده ام ميگيرد به تلاش كودكي ام و فكر ميكنم كه چه قدر كوچك بودم كه حتي دستم به كليد برق هم نمي رسيد!
گاهي؛ كودكي امان را به يكباره از دست ميدهيم، گاهي اندك اندك و به جبر زمان و گاهي هم جور ديگر...
به هرجهت، يك روز بلند ميشويم و ميبينيم كه ديگر حق بچگي كردن هم نداريم... و يك روز از اين اتفاق دل مان ميگيرد...


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد