اي ساربان؛ آهسته ران...‏‏

۳۷۲ بازديد

در وسعتِ شب سپيده اي آه كشيد
خورشيدِ به خون تپيده اي آه كشيد
آن لحظه كه زينب به اسارت ميرفت
بر نيزه سر بريده اي آه كشيد

ميلاد عرفان‏پور
‏* مصرع آخر شعر را كه ميخوانم، در ذهنم بلند ميخوانند:
سري به نيزه بلند است در برابر زينب/ خدا كند كه نباشد سر برادر زينب...اي واي من... امان از دل زينب...
‏‏* عنوان با توجه به يك نوحه قديمي ست كه در شام غريبان با نواي مخصوصي زمزمه ميشود و سوز خاصي دارد:‏
           شام غريبان حسين امشب است... ساربان! ساربان!
  ‏
          اين شتران را تو به تندي مران... ساربان! ساربان!
  ‏
          طفلِ يتيمي ز حسين گم شده... ساربان! ساربان!
  ‏
          قامتِ زينب ز غمش خم شده... ساربان! ساربان!‏
تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد