یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۵:۵۱ ۳۷۶ بازديد
ول كنيد اسب مرا
راه توشهي سفرم را و نمد زينم را
و مرا هرزه درا،
كه خيالي سركش
به درِ خانه كشانده است مرا.
رَسَم از خطّهي دوري، نه دلي شاد در آن.
سرزمينهايي دور
جاي آشوبگران
كارشان كشتن و كشتار كه از هر طرف و گوشهي آن
مينشانيد بهارش گل با زخم جسدهاي كسان.
فكر ميكردم در ره چه عبث
كه از اين جاي بيابان هلاك
ميتواند گذرش باشد هر راهگذر
باشد او را دل فولاد اگر
و برد سهل نظر
در بد و خوب كه هست
و بگيرد مشكلها آسان.
و جهان را داند
جاي كين و كشتار
و خراب و خذلان.
ولي اكنون به همان جاي بيابان هلاك
بازگشت من ميبايد، با زيركي من كه به كار،
خواب پر هول و تكاني كه رهآورد من از اين سفرم هست و هنوز
چشم بيدارم و هر لحظه بر آن ميدوزد،
هستيم را همه در آتش برپا شدهاش ميسوزد.
از براي من ويران سفر گشته مجالي دمي استادن نيست
منم از هر كه در اين ساعت غارتزدهتر
همه چيز از كف من رفته به در
دل فولادم با من نيست
همه چيزم دل من بود و كنون ميبينم
دل فولادم مانده در راه.
دل فولادم را بيشكي انداخته است
دست آن قوم بدانديش در آغوش بهاري كه گلش گفتم از [خون و زِ زخم.
وين زمان فكرم اين است كه در خون برادرهايم
- ناروا در خون پيچان
بيگنه غلتان در خون -
راه توشهي سفرم را و نمد زينم را
و مرا هرزه درا،
كه خيالي سركش
به درِ خانه كشانده است مرا.
رَسَم از خطّهي دوري، نه دلي شاد در آن.
سرزمينهايي دور
جاي آشوبگران
كارشان كشتن و كشتار كه از هر طرف و گوشهي آن
مينشانيد بهارش گل با زخم جسدهاي كسان.
فكر ميكردم در ره چه عبث
كه از اين جاي بيابان هلاك
ميتواند گذرش باشد هر راهگذر
باشد او را دل فولاد اگر
و برد سهل نظر
در بد و خوب كه هست
و بگيرد مشكلها آسان.
و جهان را داند
جاي كين و كشتار
و خراب و خذلان.
ولي اكنون به همان جاي بيابان هلاك
بازگشت من ميبايد، با زيركي من كه به كار،
خواب پر هول و تكاني كه رهآورد من از اين سفرم هست و هنوز
چشم بيدارم و هر لحظه بر آن ميدوزد،
هستيم را همه در آتش برپا شدهاش ميسوزد.
از براي من ويران سفر گشته مجالي دمي استادن نيست
منم از هر كه در اين ساعت غارتزدهتر
همه چيز از كف من رفته به در
دل فولادم با من نيست
همه چيزم دل من بود و كنون ميبينم
دل فولادم مانده در راه.
دل فولادم را بيشكي انداخته است
دست آن قوم بدانديش در آغوش بهاري كه گلش گفتم از [خون و زِ زخم.
وين زمان فكرم اين است كه در خون برادرهايم
- ناروا در خون پيچان
بيگنه غلتان در خون -
دل فولادم را رنگ كند ديگرگون
نيما يوشيج