عشق به پايان رسيد، خون تو پايان نداشت...‏‏

۳۲۵ بازديد

خوشا از دل نم اشكي فشاندن
به آبي آتش دل را نشاندن

خوشا زان عشقبازان ياد كردن
زبان را زخمه فرياد كردن

خوشا از ني خوشا از سر سرودن
خوشا ني نامه اي ديگر سرودن

نواي ني نوايي آتشين است
بگو از سر بگيرد، دلنشين است

نواي ني نواي بي نوايي ست
هواي ناله هايش نينوايي ست

نواي ني دواي هر دل تنگ
شفاي خواب گل بيماري سنگ

قلم تصوير جانكاهي ست از ني
علم، تمثيل كوتاهي ست از ني

خدا چون دست بر لوح و قلم زد
سر او را به خط ني رقم زد

دل ني ناله ها دارد از آن روز
از آن روز است ني را ناله پرسوز

چه رفت آن روز در انديشه ني
كه اين سان شد پريشان بيشه ني؟

سري سرمست شور و بي قراري
چو مجنون در هواي ني سواري

پر از عشق نيستان سينه او
غم غربت غم ديرينه او

غم ني بند بند پيكر اوست
هواي آن نيستان در سر اوست

دلش را با غريبي آشنايي ست
به هم اعضاي او وصل از جدايي ست

سرش بر ني، تنش در قعر گودال
ادب را گه الف گرديد، گه دال

ره ني پيچ و خم بسيار دارد
نوايش زير و بم بسيار دارد

سري بر نيزه اي منزل به منزل
به همراهش هزاران كاروان دل

چگونه پا ز گل بردارد اشتر
كه با خود باري از سر دارد اشتر؟

گران باري به محمل بود بر ني
نه از سر، باري از دل بود بر ني

چو از جان پيش پاي عشق سر داد
سرش بر ني، نواي عشق سر داد

به روي نيزه و شيرين زباني!
عجب نبود ز ني شكر فشاني

اگر ني پرده اي ديگر بخواند
نيستان را به آتش مي كشاند

سزد گر چشم ها در خون نشيند
چو دريا را به روي نيزه بيند

شگفتا بي سر و ساماني عشق
به روي نيزه سرگرداني عشق

ز دست عشق عالم در هياهوست
تمام فتنه ها زير سر اوست

قيصر امين پور

* با صداي خود قيصر از اينجا و با صداي عليرضا افتخاري، از اينجا دانلود كنيد و بشنويد.


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد