برف

شعر

برف

۳۵۹ بازديد

 برف مي باريد و ما آرام،
 گاه تنها، گاه با هم، راه مي رفتيم.
 چه شكايت هاي غمگيني كه مي كرديم،
 يا حكايت هاي شيريني كه مي گفتيم

 هيچ كس از ما نمي دانست،
 كز كدامين لحظه ي شب كرده بود اين باد برف آغاز...

مهدي اخوان ثالث 

پ.ن. اين شعر حال  هواي و روز اين روزهاي ماست...


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد