یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۵:۵۰ ۲۹۷ بازديد
تو نيستي كه نهم سر بروي دامانت
تو خم شوي و زنم بوسه بر گريبانت
لبم ز حسرت بارش گرفته ابري شد
تو نيستي كه بگيرد به بوسه بارانت
تو نيستي و چنان از غمت پريشانم
كه مي برم گرو از گيسوي پريشانت
هميشه در همه آئينه ها غبار نيم
مگر درآئينه هاي زلال چشمانت ...