اين پنجره و راز دل و نم نم باران

۳۳۶ بازديد

باران مي بارد...
و من؛
در اين هواي نبودنِ تو
،
مينشينم؛ پشت پنجره ي مه گرفته...
سرم؛
تكيه ميخورد به شيشه...‏
و انگشتانم؛
بي هوا مي لغزند روي شيشه و نقش ميزنند...
و گونه هايم؛
آهسته آهسته،

خيس مي‏شوند...‏


* عنوان برگرفته از اين شعر.

تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد