یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۵:۵۰ ۴۳۱ بازديد
خسته ام ري را!
مي آيي همسفرم شوي؟؟
گفت و گوي ميان راه
بهتر از تماشاي باران است
توي راه از پوزش پروانه سخن ميگوييم
توي راه خواب هامان را براي بابونه هاي دره اي دور تعريف ميكنيم
باران هم كه بيايد
هي خيس از خنده هاي دور از آدمي مي خنديم
بعد هم به راهي ميرويم كه سهم ترانه و تبسم است
هيچ مشكلي پيش نمي آيد
كاري به كار ما ندارند، ري را!
نه كِرم شب تاب و نه كژدم زرد
وقتي دستمان به آسمان برسد
وقتي كه برآن بلندي بنفش بنشينيم
ديگر دست كسي هم به ما نخواهد رسيد
مينشينيم براي خودمان قصه ميگوييم
تا كبوتران كوهي ازدامنه ي روياها به لانه برگردندسيد علي صالحي