یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۵:۵۰ ۳۸۰ بازديد
زائري باراني ام؛ آقا؛
به دادم ميرسي؟
بي پناه و خسته و تنها؛ به دادم ميرسي؟
گرچه آهـو نيستم؛ اما
پـر از دلتنگـي ام
ضامن چشمان آهوها؛ به دادم
ميرسي؟
از كبوترهـا كـه مي
پرسـم؛ نشانم ميدهند
گنبد و گلدسته هايت را؛ به دادم ميرسي؟
ماهي
افتاده بر خاكم؛ لبالب تشنگي
پهنه ي آبي ترين دريا؛ به دادم ميرسي؟
من دخيل التماسم را به
چشمت بسته ام
هشتمين دردانه ي زهرا؛ به دادم ميرسي؟
بــاز هم مشهـد؛
مسافرهـا؛ هياهـوي حـرم
يك نفر فرياد زد: آقا؛ به دادم ميرسي؟