شب سردي ست و من افسرده...‏

۵,۷۲۶ بازديد
شب سردي‏ست و من افسرده
راه دوري‏ست و پايي خسته
تيرگي هست و چراغي مرده
.
مي كنم تنها، از جاده عبور
دور ماندند ز من؛ آدم‏ها...

سايه اي از سر ديوار گذشت
غمي افزود مرا بر غم ها


فكر تاريكي و اين ويراني

بي خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز كند پنهاني


نيست رنگي كه بگويد با من؛

اندكي صبر، سحـر نزديك است...

هر دم اين بانگ بر آرم از دل؛
واي اين شب چه قـــدر تاريك است!


خنده اي كو كه به دل انگيزم؟!
قطره اي كو كه به دريا ريزم؟!
صخره اي كو كه بدان آويزم؟!

مثل اين‏ست كه شب؛ نم‏‏ناك است!
 
ديگران را هم غم هست به دل

غم من ليك، غمي غم‏ناك است

هر دم اين بانگ بر آرم از دل؛
واي اين شب چقدر تاريك است!
اندكي صبر سحر نزديك است...

سهراب سپهري
بشنويدش


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد