یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۵:۴۹ ۳۸۶ بازديد
پاييز آمد، لابه لاي درختان، لانه كرده كبوتر، از تراوش باران، مـــي گريزد.
خورشيد از غم، با تمام غرورش، پشتِ ابر سياهي، عــاشقانه به گريه، مـــي نشيند.
من با قلبي، به سپيـدي روز، مي روم به گلستان، همچو عطرِ اقاقي، لا به لاي درختان، مـــي نشينم.
.
شعر هستي، بر لبــانم جاري، پر توانم؛ آري! ميــروم در كــوه و دشــت و صحرا!
ره پيماي قلّه ها هستم من، در كنار ياران، راه خود در طوفان، مـــي نَوردم!
در كوهستان، يا كويـر تشنه، يا كه در جنگل ها، رهنـوردي شاد و پر اميدم!
.
باشد روزي برسد، شعر هستي بر لب، جان نهاده بر كف، راه انسانها را، در نَوَردم...
شعر هستي؛ بودن و كوشيدن، رفتن و پيوستن، از كژي بگسستن، جان فدا كردن در راه خلق ست...براي شنيدن
خورشيد از غم، با تمام غرورش، پشتِ ابر سياهي، عــاشقانه به گريه، مـــي نشيند.
من با قلبي، به سپيـدي روز، مي روم به گلستان، همچو عطرِ اقاقي، لا به لاي درختان، مـــي نشينم.
.
شعر هستي، بر لبــانم جاري، پر توانم؛ آري! ميــروم در كــوه و دشــت و صحرا!
ره پيماي قلّه ها هستم من، در كنار ياران، راه خود در طوفان، مـــي نَوردم!
در كوهستان، يا كويـر تشنه، يا كه در جنگل ها، رهنـوردي شاد و پر اميدم!
.
باشد روزي برسد، شعر هستي بر لب، جان نهاده بر كف، راه انسانها را، در نَوَردم...
شعر هستي؛ بودن و كوشيدن، رفتن و پيوستن، از كژي بگسستن، جان فدا كردن در راه خلق ست...براي شنيدن
پ.ن: به شدت اين سرود را دوست دارم و دلم خواست اينجا بياورمش و توصيه اكيد ميكنم كه حتما بشنويدش و اينجا هم ببينيد.