وقت هايي كه از كنار آن نيمكت ميگذرم...‏

۳۰۹ بازديد



هر وقت

از كنار آن نيمكت مي‏گذرم
دست هايم را توي جيب هايم فرو مي‏كنم
لب هايم را به هم مي‏فشارم
سرم را پايين مي‏اندازم و
خودم براي خودم بغض مي‏كنم
و سنگ كوچكي اگر آن اطراف بود
شوتش مي‏كنم

همه ي داستان، همين بود!*

 




محسن شرو
تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد