برگرد سفر طول كشيد اي نفس سبز

۳۸۵ بازديد

تا كي دل من چشم به در داشته باشد
اي كاش كسي از تو خبر داشته باشد

آن باد، كه آغشته به بوي نفس توست
از كوچه ما، كاش گذر داشته باشد

هر هفته سر خاك تو مي آيم و اما
اين خاك اگر قرص قمر داشته باشد

اين كيست كه خوابيده به جاي تو در اين خاك
از تو خبري چند مگر داشته باشد

آن روز كه مي بستي بار سفرت را
گفتي به پدر، هر كه هنر داشته باشد

بايد برود، هر چه شود، گو بشو و باش
بگذار كه اين جاده خطر داشته باشد

بايد بپرد هر كه در اين پهنه عقاب است
حتي نه اگر بال و نه پر داشته باشد

كوه است دل مرد ولي كوه، نه هر كوه!
آن كوه كه آتش به جگر داشته باشد

عشق است بلاي من و من عاشق عشقم
اين نيست بلايي كه سپر داشته باشد

رفتي و من آن روز نبودم، دل من هم
تا با تو سر سير و سفر داشته باشد

بايد برود هرچه شود، گو بشو و باش
بگذار كه اين جاده خطر داشته باشد

رفتي و زنت منتظر نو قدمي بود
گفتي به پدر كاش پسر داشته باشد

گفتي كه پس از من چه پسر بود و چه دختر
بايد كه به خورشيد نظر داشته باشد

اينك پسري از تو يتيم است در اينجا
در حسرت يك شب كه پدر داشته باشد

برگرد سفر طول كشيد اي نفس سبز
تا كي دل من چشم به در داشته باشد

بايد برود هرچه شود، گو بشو و باش
بگذار كه اين جاده خطر داشته باشد


بشنويد با صداي رضا يزداني


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد