كوچه

شعر

كوچه

۳۰۸ بازديد



بي تو مهتاب شبي باز از ا كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم
شدم ان عاشق ديوانه كه بودم
بي تو اما به چه حالي من از ان كوچه گذشتم
ياد دارم تو به من گفتي از اين عشق حذر كن
تا فراموش كني چندي از اين شهر سفر كن
به تو گفتم حذر از عشق ندانم
سفر از پيش تو هرگز نتوانم
روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد
سر بام تو نشستم تو به من سنگ زدي
من نه رميدم نه گسستم
باز گفتم كه تو صيادي و من اهوي دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم وگشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پيش تو هرگز نتوانم
(فريدون مشيري)


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد