دريا

شعر

دريا

۳۰۵ بازديد



دريا ديگر نه مرمر و يشم است نه خوابگاه پريان مرواريد
قايقي مي رود بي سرنشين
و محموله اي مي برد كمي نوراني تا به ساكنان كمي مومن تر آن سوي آبها بفروشد
قايقي مي ايد به لنگرگاه متروك مي خزد
تا محموله هاي بي نور قاچاقش را تحويل دهد
دريا ديگر نه مرمر و يشم است نه خاستگاه پريان مرواريد
دريا
درياي تاريك قايق هاي بي سرنشين است
قايق هايي كه
ويروس زار مي آورند از آن سو
و مرده هاي ديوانه مي برند از اين سو

منوچهر اتشي


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد