یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۵:۴۲ ۳۲۶ بازديد
آن يار كه عهد دوستداري بشكست
مي رفت و منش گرفته دامن در دست
ميگفت دگر باره به خوابم بيني
پنداشت كه بعد ازو مرا خوابي هست
ابوسعيد ابوالخير
مي رفت و منش گرفته دامن در دست
ميگفت دگر باره به خوابم بيني
پنداشت كه بعد ازو مرا خوابي هست
ابوسعيد ابوالخير