بوي باران و عطر..

۲۹۹ بازديد



سه‌شنبه شب
پايان باران هزار و سيصد و هشتاد و تو*
يكدستي‌ات مستم كرده بود

(تقصير خاك بود و عطري كه از موهايت بلند)
وارونه در عكسي سياه و سفيد نشسته‌ام
وبخار چايي كه هميشه از كادر بيرون مي‌زند

بوي تند امروز سه‌شنبه و خاكي كه باران مي‌خورد
عشقت به گردن من افتاده بود
گناهم به گردنت



روجا چمنكار

* يكهزارو سيصد و نود تو...
تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد