یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۵:۴۱ ۹۴۰ بازديد
گويند مرا چو زاد مادر پستان به دهان گرفتن آموخت
شب ها بر ِ گاهواري من بيدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد تا شيوه ي راه رفتن آموخت
يك حرف و دو حرف بر زبانم الفاظ نهاد و گفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من بر غنچه ي گل شكفتن آموخت
پس هستي من ز هستي اوست تا هستم وهست دارمش دوست
ايرج ميرزا
*بيت خيلي معروف است، خواستم بياورمش اينجا.
ضمنا تصوير را خيلي دوست دارم. يعني حالت كودك، فوق العاده ست...
كلي گشتم يك عكس پيدا كنم كه هم به دلم بنشيند هم متناسب فضا و قابل انتشار باشد. شكر خدا حاصل شد. ولي اين و اين و اين را هم ببينيد، بد نيستند.
شب ها بر ِ گاهواري من بيدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد تا شيوه ي راه رفتن آموخت
يك حرف و دو حرف بر زبانم الفاظ نهاد و گفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من بر غنچه ي گل شكفتن آموخت
پس هستي من ز هستي اوست تا هستم وهست دارمش دوست
ايرج ميرزا
*بيت خيلي معروف است، خواستم بياورمش اينجا.
ضمنا تصوير را خيلي دوست دارم. يعني حالت كودك، فوق العاده ست...
كلي گشتم يك عكس پيدا كنم كه هم به دلم بنشيند هم متناسب فضا و قابل انتشار باشد. شكر خدا حاصل شد. ولي اين و اين و اين را هم ببينيد، بد نيستند.