یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۵:۳۵ ۱,۲۰۹ بازديد
صبح بيتو، رنگ بعد از ظهر يك آدينه دارد
بيتو حتي مهرباني حالتي از كينه دارد
بيتو ميگويند: تعطيل است كارِ عشقبازي
عشق، اما كي خبر از شنبه و آدينه دارد
جغد، بر ويرانه ميخواند به انكار تو، اما
خاك اين ويرانهها، بويي از آن ويرانه دارد
خواستم از رنجش دوري بگويم، يادم آمد
عشق با آزار، خويشاوندي ديرينه دارد
روي آنم نيست تا در آرزو، دستي برآرم
اي خوش آن دستي كه رنگ آبرو از پينه دارد
در هواي عشق تو پر ميزند با بيقراري
آن كبوترْچاهي زخمي كه او در سينه دارد
ناگهان قفل بزرگ تيرگي را ميگشايد
آنكه در دستش كليد شهر پر آيينه دارد