یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۵:۳۱ ۲۶۹ بازديد
اي خون اصليت به شتكها ز غديران
افشانده شرفها به بلنداي دليران
جاري شده از كرب و بلا آمده و آنگاه
آميخته با خون سياووش در ايران
تو اختر سرخي كه به انگيزهي تكثير
تركيد بر آيينهي خورشيد ضميران
اي جوهر سرداري سرهاي بريده
وي اصل نميرندگي نسل نميران
خرگاه تو ميسوخت در انديشهي تاريخ
هر بار كه آتش زده شد بيشهي شيران
آن شب چه شبي بود كه ديدند كوكب
نظم تو پراكنده و اردوي تو ويران
و آن روز كه با بيرقي از يك تن بي سر
تا شام شدي قافله سالار اسيران
تا باغ شقايق بشوند و بشكوفند
بايد كه ز خون تو بنوشند كويران
تا اندكي از حق سخن را بگزارند
بايد كه ز خونت بنگارند دبيران
حد تو رثا نيست عزاي تو حماسه است
اي كاسته شأن تو از اين معركه گيران