یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۵:۲۹ ۲۷۴ بازديد
آن كلاغي كه پريد از فراز سر ِ ما،
و فرو رفت در انديشه ي آشفته ي ابري ولگرد
و صدايش همچون نيزه ي كوتاهي؛ پهناي افق را پيمود،
خبر مارا با خود خواهد برد به شهر...
همه مي دانند
همه مي دانند
كه من وتو از آن روزنه ي سرد عبوس ،باغ را ديديم
و از آن شاخه ي بازيگر دور از دست ،سيب را چيديم
همه مي ترسند
همه مي ترسند،
اما من وتو ، به چراغ و آب و آيينه پيوستيم