خسته...

۲۹۲ بازديد


خسته ام از ظلمت اين سايه سار
خسته ام از اين همه چشم انتظار
اي طلوع ناب هر ويرانكده
اي كليد قفل كور ميكده


خسته ام از اين تبار شب زده خسته ام از مستي بي عربده
 با تو از تو قصه گفتم نازنين
 در شب قصه نخفتم نازنين
با تو بايد بگذرم از اين سكوت
من تو را از تو شنفتم نازنين
 اي طلوع ناب هر ويرانكده
 اي كليد قفل كور ميكده
خسته ام از اين تبار شب زده
خسته ام از مستي بي عربده
بايد از اين اينه جاري شوم
 من نبايد در تو تكراري شوم
من به نه ! گفتن گذشتم از حصار
 آه !‌ اگر دربند اين آري! شوم
 اي طلوع ناب هر ويرانكده
 اي كليد قفل كور ميكده

يغما گلرويي


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد