ملوانـان زيادي عـآشقت شده انـد!
منتظـرم آب جنـازه هـا را پس بدهـد..
ببينـم كدامشـان منــم...
*ارسالي از يه رفيق ِ خيلي عزيز...*دل نوشت: امروز، موقع ِ غروب ِ آفتاب، انگار مؤذن ميگفت "اذان ِ مغرب به افق ِ بي كسي"... امروز
ملوانـان زيادي عـآشقت شده انـد!
منتظـرم آب جنـازه هـا را پس بدهـد..
ببينـم كدامشـان منــم...
بر كشتزار دلم
چه برف سنگيني نشسته
و كسي ندانست
اندوه؛ از كي باريدن گرفت؟!
تولدت
شكافتنِ نــور بود
در اين هزاره ي تاريكي
دلنوشته ها
(نجوا رستگار)
* تقديم به همه ي دوستان و آشناياني كه اين روزها مادر و پدر شده اند...
(حالا من اسم نميبرم، ولي ماشاءالله تو اطرافيان خودم كلي بودن. خدا رو شكر واقعاً. حس خوبي دارم
)
* مرتبط
دلربايانه دگر بر سر ناز آمده اي /از دل من چه به جا مانده كه باز آمدهاي
در بغل شيشه و در دست قدح، در بر چنگ / چشم بد دور كه بسيار بساز آمدهاي
بگذر از ناز و برون آي ز پيراهن شرم / كه عجب تنگ در آغوش نياز آمدهاي
مي بده، مي بستان، دست بزن پاي بكوب / به خرابات نه از بهر نماز آمدهاي
آنقدر باش كه من از سر جان برخيزم / چون به غمخانهام اي بنده نواز آمدهاي
چون نفس سوختگان ميرسي اي باد صبا / ميتوان يافت كزان زلف دراز آمدهاي
چون نگردد دل صائب ز تماشاي تو آب؟ / كه به رخساره ي آيينه گداز آمده اي
اي جهاني محو ِ رويت، محو ِ سيماي كه اي؟ / اي تماشاگه ِ عالم، در تماشاي كه اي؟
شمع و گل چون بلبل و پروانه شيداي توأند / اي بهار زندگي آخر
تو شيداي كه اي؟
چون دل ِ عاشق نداري يك نفس يك جا قرار / سر به صحرا داده
اي زلف ّ چليپاي كه اي؟
چشم مي پوشي ز گلگشت خيابان بهشت / در كمين جلوه ي سرو ِ
دلاراي كه اي؟
نشكني از چشمه ي كوثر خمار ِ خويش را / از خمار آلودگان ِ
جام ِ صهباي كه اي؟
"صائب تبريزي"
*عنوان باز هم از "جناب سعدي" :
ز دستم بر نمي خيزد كه يكدم بي تو بنشينم / بجز رويت نمي
خواهم كه روي هيچكس بينم
*شعر كاملش را حتمن بخوانيد!
همچو موسي بودن از نور تجلي تابناك
گفتگوها با خدا در كوه و هامون داشتن
پاك كردن خويش را ز آلودگي هاي زمين
خانه چون خورشيد در اقطار گردون داشتن
عقل را بازارگان كردن ببازار وجود
نفس را بردن برين بازار و مغبون داشتن
بي حضور كيميا، از هر مسي زر ساختن
بي وجود گوهر و زر، گنج قارون داشتن
گشتن اندر كان معني گوهري عالم فروز
هر زماني پرتو و تابي دگرگون داشتن
عقل و علم و هوش را با يكدگر آميختن
جان و دل را زنده زين جانبخش معجون داشتن
چون نهالي تازه، در پاداش رنج باغبان
شاخههاي خرد خويش از بار، وارون داشتن
هر كجا ديوست، آنجا نور يزداني شدن
هر كجا مار است، آنجا حكم افسون داشتن
پروين اعتصامي
البته انتخاب از من نيست
عجب سكوت بلندي ، عجب تب سردي
عجب حديث غريبي ، حكايت مردي
تو رفته اي كه نيايي و حسرتم اين است
نه مي شود كه بميرم ، نه اينكه برگردي
+شعر از نيلوفر جهانگير
+شعر كامل عنوان : تو رفته اي و من هنوز ، باورم نمي شود
غم تمام اين جهان، برابرم نميشود
هزار بار گفته ام به خود كه رفته اي ولي
به سادگي نبودن تو از برم نمي شود (پرتو پاژنگ)
ميخواستم چيزي برايت بنويسم
گشتم
بين همه ي سي و دو حرف الفبا
بين همه ي كلماتي كه از كودكي در گوشم خوانده بودند
بين همه ي كلماتي كه بعد از هفت سالگي خوانده بودم
گشتم و هيچ نيافتم
دلم به حال بيچارگي واژه ها سوخت
كه كم مي آورند براي نوشتن براي تو
براي از تو نوشتن كه پيشكش..
دلنوشته ها
(نجوا رستگار)
از اينجا
* عنوان از اين شعر محمـدعلي بهمني
* نزار قباني خوب ميگه:
لأن كلام القواميس مات/ لأن كلام المكاتيب مات/ لأن كلام الروايات مات
أريد اكتشاف طريقة عشق/ أحبك فيها .. بلا كلمات
* نوشته بود: در خصوص كم داشتن واژه در زبان نازنين پارسي، همين بس كه ما چه از كسي خوشمان بيايد، چه كسي را دوست داشته باشيم، چه عاشق كسي باشيم، فقط مي گوييم دوستت دارم... واژه كم است..همين!
* اين تصوير هم ببينيد.
مي روي
پنجره را مي بندم
پرده را تا انتهاي ديد مي كشم
پس از تو
چشم انداز
مفهوم پرده مي دهد
و دريچه
لبخند زنداني
پونه ندايي
پرنده اي در قلب من است
كه ميخواهد پرواز كند
به آنجا كه تويي
* تصوير و نوت زير عكسِ اينستاگرامِ nrgsr
* عنوان از يك آهنگ قديمي. (اينجا)
"به سوي تو، به شوق روي تو، به طرف كوي تو/ سپيدهدم آيم، مگر تو را جويم، بگو كجايي؟"