ياس ها؛ پر پر
دل ها؛ بي قرار
اين بود قرارِ ما؟!
دلنوشته هامرتبط: يادداشتي ديگر، با همين تصوير
پستي از همين وبلاگ (دلنوشته برگرفته از كامنتم براي همون پست)
ياس ها؛ پر پر
دل ها؛ بي قرار
اين بود قرارِ ما؟!
اما نيستي تا اضطراب جهان را
كنار تو در ترانه اي كوچك خلاصه كنم.
اما نيستي تا شب تشويش هرشب خويش را
در اشتعال گريه ها و گورها روشن كنم.
اما نيستي تا در دهان داس برويم و
در پريشاني شعله پرپر شوم.
اما نيستي...
يا امير المومنين روحي فداك
آسمان
را دفن كردي زير خاك؟
آه را در دل نهان كردي چرا؟
ماه
را در گِل نهان كردي چرا؟
«محمدرضا آقاسي»
پ.ن: عكس را خواهرك در سفر جنوب گرفته بوده و قبل تر اينجا آورده شده با كامل همين شعر.بعد از آن ھمه سرگرداني
روي وجب به وجب خاك
بعد از آن ھمه جستجو روي نقشه ھاي جھان
دانستم
دستان توست، وطنِ من!
صدايم را براي باد مي گذارم
و غبارم را براي هوا
اما دردم را
درد زميني ام را
براي كه بگذارم؟
اشكم را براي شبنم مي گذارم
و لبخندم را شايد
براي رنگين كمان
عشقم را اما
عشق زميني ام را
براي كه بگذارم؟
نينو موچيولي
اردي بهشت نوشت! : خيالم را...براي كه بگذارم؟!
بـس كـه هميشه در غمت فكر محال ميكنم هـجـر تـو را ز بـيخودي وصل خيال ميكنم
شـب كـه مـلول ميشوم بر دل ريش تا سحر صـورت يـار مـيكـشـم دفـع مـلـال مـيكنم
او ز كـمـال دلـبـري زيـب جـمـال مـيدهـد مـن ز جـمـال آن پـري كسب كمال ميكنم
زلـف مـسـاز پـرشكن خال به رخ منه كه من چون دگران نه عاشقي با خط و خال ميكنم
مـن كـه بـه مـه نـميكنم نسبت نعل توسنت نـسـبـت طـاق ابـرويـت كي به هلال ميكنم
شـيـخ حـديـث طوبي و سدره كشيد در ميان مـن ز مـيـانـه فـكـر آن تـازه نـهـال ميكنم
مجلس يار محتشم هست شريف و من در آن جـاي خـود از پـي شـرف صـف نـعال ميكنم
سحر با من در آميزد كه برخيز
نسيمم گل به سر ريزد كه برخيز
زر افشان دختر زيباي خورشيد
سرودي خوش برانگيزد كه برخيز
سبو چشمك زنان از گوشه ي طاق
به دامانم در آويزد كه برخيز
زمان گويد كه هان! گر برنخيزي
غريو مرگ برخيزد كه برخيز
تصنيف دختر خورشيد
با صداي عليرضا قرباني
بيان كردم حديثِ دوري و شرحِ شبِ هجران
پريشان كرد زلف و گفت؛ از زلفم پريشان تر؟
قصاب كاشاني