را گشودي،
شب
در من فرود آمد ...
بسان نسيمي از روي خودم برخواهم خاست،
درها را خواهم گشود،
در شب جاويدان خواهم وزيد.
بسان نسيمي از روي خودم برخواهم خاست،
درها را خواهم گشود،
در شب جاويدان خواهم وزيد.
مي روم بالا تا اوج ، من پر از بال و پرم.
راه مي بينم در ظلمت ، من پر از فانوسم.
من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت.
پرم از راه ، از پل ، از رود ، از موج.
پرم از سايه ي برگي در آب:
چه درونم تنهاست.
سهراب
پر مي زند مرغ دلم با ياد آذربايجان
خوش باد وقت مردم آزاد آذربايجان
ديريست دور از دامن مهرش مرا افسرده دل
باز اي عزيزان زنده ام با ياد آذربايجان
پ.ن:
عرض تسليت براي بازماندگان و داغديدگان حادثه ....
نكته نوشت:
بيشترين كمك در اين لحظات اهداي خون هست نه شلوغ كردن محل حادثه ... ونه از طريق فيدخوانها و شبكه هاي اجتماعي تنها همدردي...
ليست مراكز اهداي خون را ازينجا دانلود كنيد وبراي رضاي خدا وكمك به هموطنانمون بپا خيزيم...
آن شب ِ قدري كه گويند
اهل ِ خلوت
امشب است.
يا رب!
اين تاثير دولت
در كدامين كوكب است؟!
شخصا فضا سازي و حس ِ عكس را بسيار دوست دارم.
اينجا هم لينكي براي شنيدن.
شعرهايي مي نويسم كه چاپ نمي شوند
اما روزي چاپ خواهند شد.
منتظر نامه هايي هستم كه به دستم نرسيده اند
اما يقينا خواهند رسيد
شايد روز مرگ من...