مي خواهم
گوش باد را بگيرم
كه اين همه دور موهايت نپيچد
وبا زندگي ام بازي نكند.
تو هم كاري بكن
مثلا دكمه پيراهنت را ببند
مثلا دامنت را جمع كن
و فكر كن پياده رو خيس است...
"غلامرضا بروسان"
پ.ن: عنوان مصرعي از سعدي.
مي خواهم
گوش باد را بگيرم
كه اين همه دور موهايت نپيچد
وبا زندگي ام بازي نكند.
تو هم كاري بكن
مثلا دكمه پيراهنت را ببند
مثلا دامنت را جمع كن
و فكر كن پياده رو خيس است...
"غلامرضا بروسان"
پ.ن: عنوان مصرعي از سعدي.
گفتي كه
رفته رفته چو عمر
آيمت به سر
عمرم زدير آمدنت
رفته رفته رفتــــ....
*بي عمر
زندهام من و اين
بس عجب مدار
روز فراق را
كه نهد در شمار عمر؟!
حافظ شيرازي (+)
روي در حريم تو زيبا نوشته اند:
"اينجا حريم دختر پيغمبر خداست
اينجا به احترام قدم نه - كه از شرف
گيسوي حور و بال ملك فرش زير پاست
اينجا مس تو را به نگاهي طلا كنند
تا اسم اعظم است چه حاجت به كيمياست"
* كامل شعر را از اينجا بخوانيد و تصوير با كيفيت بالا را از اينجا ببينيد.
* عنوان هم برگرفته از شعري از يوسف رحيمي ست.
* اصل انتخاب هم با ايشان بوده :)
نالم از دست تو اي ناله كه تاثير نكردي گر چه او كرد دل از سنگ تو تقصير نكردي
شرمسار توام اي ديده ازين گريه خونين كه شدي كـور و تماشاي رخـش سيــر نكردي
اي اجل گر سـر آن زلف درازم به كف افتد وعده هم گـر به قيـامـت بنهي ديـر نكردي
واي از دست تـو اي شيوه عاشـق كش جانان كه تـو فرمان قضا بودي و تغييـر نكردي
مشكل از گير تو جان در برم اي ناصح عاقل كه تو در حلقه زنجير جنون گير نكردي
عشق همدست به تقدير شد و كار مرا ساخت برو اي عقل كه كاري تو به تدبير نكردي
خوشتر از نقـش نگارين من اي كلك تصور الحق انصاف توان داد كه تصوير نكردي
چه غروريست در اين سلطنت اي يوسف مصري كه دگر پرسش حال پدر پير نكردي
شـهـريـارا تـو به شـمشــير قـلم در همه آفاق به خدا ملك دلي نيـست كه تسخير نكردي
ديگران
راه رفتن ت را ميبينند
من
رفتن ات را
* عنوان پست، عنوان خودِ شعر است. اگر اين عنوان نبود، با توجه به فضاي تصوير، حتما اين طور تيتر ميزدم:
اين بوي عطر توست كه بر جاي مانده است...
تلخ است
كه لبريز حقايق شده است
زرد است
كه با درد موافق شده است
شاعر نشدي
وگرنه ميفهميدي
پـــايـيـز بهاريست كه عاشق شده است!
مرتبط با اينجا (+)
بيرون،
جنگ خاموشي و فراموشيست.
بيرون
آدم ميكشند...
يادم آمد
شوق روزگار كودكي
مستي بهار كودكي
يادم آمد
آن همه صفاي دل كه بود
خفته در كنار كودكي
رنگ گل جمال ديگر در چمن داشت
آسمان جلال ديگر پيش من داشت.
شور و حال كودكي برنگردد دريغا
قيل و قال كودكي بر نگردد دريغا
به چشم من همه رنگي فريبا بود
دل دور از حسد من شكيبا بود
نه مرا سوز سينه بود
به دلم جاي كينه بود
شور و حال كودكي برنگردد دريغا
قيل و قال كودكي برنگردد دريغا
روز و شب دعاي من بوده با خداي من
كز كرم كند حاجتم روا
آنچه مانده از عمر من به جا
گيرد و پس دهد به من دمي
مستي كودكانه مرا
شور و حال كودكي برنگردد دريغا
قيل و قال كودكي برنگردد دريغا
پاييز آمده است پشتِ پنجره
بيا برويم كمي قدم بزنيم.
نگران نباش
دوباره بازميگردانمت
به قاب عكس ..