چه قدر چاي
كه ننوشيدم
در كافه هايي كه
با تو نرفتم
و چه نيمكتها
كه مرا كنار تو
نديده
فراموش كردند...
براي آنچه كه دوستش داري
از جان بايد بگذري ؛
بعد
مي ماند زندگي
و آنچه كه دوستش داشتي . . . "شمس لنگرودي"
قلبي شكست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره مي زنند... مريضي شفا گرفت
ديدي كه سنگ در دل آيينه آب شد
ديدي كه آب حاجت آيينه را گرفت
خورشيد و آمد و به ضريح تو سجده كرد
اينجا براي صبح خودش روشنا گرفت
پيغمبري رسيد و در اين صحن پر ز نور
در هر رواق خلوت غار حرا گرفت
از آن طرف فرشته اي از آسمان رسيد
پروانه وار گشت و سلام مرا گرفت
زير پرش نهاد و به سمت خدا پريد
تقديم حق نمود و سپس ارتقا گرفت
چشمي كنار اين همه باور نشست و بعد
عكسي به يادگار از اين صحنه ها گرفت
دارم قدم قدم به تو نزديك مي شوم
شعرم تمام فاصله ها را فرا گرفت
دارم به سمت پنجره فولاد مي روم
جايي كه دل شكست و مريضي شفا گرفت
پ.ن: هفته پيش توفيق شد و رفتيم زيارت امام رئوف. ميخواستم قبل رفتن اين را بگذارم اما فرصت نشد. حالا ميآورم.يك نكته هم كه نميدانستم، اينكه؛ توي محرم و صفر، نقاره نميزنند.ضمناً برگرفته از اين پست است.
هيهات تا كه از نظرم رفت دلبرم
من خاك ره به سر چه كنم؟
خاك بر سر م...
ت.ن: در خرم آباد و بعضي شهرهاي ديگر، روز عاشورا، حوضچه هاي گِل آماده ميكنند كه مردم اول صبح، خودشان را به آن آغشته ميكنند و بعد هم كنار آتش مي ايستند تا خشك شوند و طي روز، مراسمات و دسته ها و سينه زني ها...
حركت برايم جالب بود... اين خاك بر سر شدن را نشان دادن، اين شور و اين حس...
پ.ن: جرقه اين پست، اينجا خورد. براي عصر عاشورا ست، هرچند ديرتر دارد فرصت بروز پيدا ميكند، اما زمانش درست خواهد خورد.
با همين نيمه، همين معموليِ ساده بساز
دير كردي، نيمهي عاشق ترم را باد برد...
حامد عسكري
چشمامو مي بندمُ
دلمُ ميسپارم
به صدايِ فلوت ِ يدي كوره
كه هفتاد سال ِ تمامه
عاشق ِ يه دختره 14 ساله ي مو بوره..
حسين پناهي
من گاهي از شدتِ وضوح ِ خداوند در كودكانپر از هراس مي شوم ودلم شروع مي كند به تپيدن.دلم آن قدر بلند بلند مي تپدكه بهتزده مي دومتا از لايِ انگشتانِ كودكانخداوند را برگيرم..
مصطفى مستور
روي ماه خداوند را ببوس