شعر

شعر

ناخاطرات

۳۵۱ بازديد

چه قدر چاي
كه ننوشيدم
در كافه‌ هايي كه
با تو نرفتم
و چه نيمكت‌ها
كه مرا كنار تو
نديده
فراموش كردند...

مژگان عباسلو* اين عكس هم مناسب بود و شايد عام تر. نظر شما؟


طفلك دلكم

۳۸۲ بازديد

دلم تُنگي است از بلور
بي ماهي
بي آب!

/**/ عباس حسين نژاد

باب الجواد راه ورودي به قلب توست..حاجت رواست هركه از اين راه ميرود؟*‏

۳۴۴ بازديد

آقا! قرارِ شاه و گدا يادتان كه هست؟
مشهد، حرم، وروديِ باب الجوادتان

شاعر؟!* شعر عنوان، بدون حالت سوالي، در اينجا آمده.
** تازه از مشهد آمده ام و اين سري، قسمت مان بود كه ورودهايمان از باب الجواد باشد.
*** خوشا به حال خيالي كه در حرم مانده...كه هرچه خاطره دارد، از آن محل مانده...

آنچه مي ماند از زندگي...

۹۹۹ بازديد

براي آنچه كه دوستش داري

از جان بايد بگذري ؛

بعد

مي ماند زندگي

و آنچه كه دوستش داشتي . . .
"شمس لنگرودي"


دارم قدم قدم به تو نزديك مي شوم

۴۳۳ بازديد

قلبي شكست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره مي زنند... مريضي شفا گرفت

ديدي كه سنگ در دل آيينه آب شد
ديدي كه آب حاجت آيينه را گرفت

خورشيد و آمد و به ضريح تو سجده كرد
اينجا براي صبح خودش روشنا گرفت

پيغمبري رسيد و در اين صحن پر ز نور
در هر رواق خلوت غار حرا گرفت

از آن طرف فرشته اي از آسمان رسيد
پروانه وار گشت و سلام مرا گرفت

زير پرش نهاد و به سمت خدا پريد
تقديم حق نمود و سپس ارتقا گرفت

چشمي كنار اين همه باور نشست و بعد
عكسي به يادگار از اين صحنه ها گرفت

دارم قدم قدم به تو نزديك مي شوم
شعرم تمام فاصله ها را فرا گرفت

دارم به سمت پنجره فولاد مي روم
جايي كه دل شكست و مريضي شفا گرفت

رحمان نوازني
پ.ن: هفته پيش توفيق شد و رفتيم زيارت امام رئوف. ميخواستم قبل رفتن اين را بگذارم اما فرصت نشد. حالا ميآورم.يك نكته هم كه نميدانستم، اينكه؛ توي محرم و صفر، نقاره نميزنند.ضمناً برگرفته از اين پست است.


بر باد رفته...

۳۸۲ بازديد




با همين نيمه، همين معموليِ ساده بساز
دير كردي، نيمه‌ي عاشق ترم را باد برد... 

حامد عسكري

شور بپا مي كند، خون تو در هر مقام/ عشق به پايان رسيد، خون تو پايان نداشت

۳۹۶ بازديد

هيهات تا كه از نظرم رفت دلبرم
من خاك ره به سر چه كنم؟
خاك بر سر م
...

بيدل

ت.ن: در خرم آباد و بعضي شهرهاي ديگر، روز عاشورا، حوضچه هاي گِل آماده ميكنند كه مردم اول صبح، خودشان را به آن آغشته ميكنند و بعد هم كنار آتش مي ايستند تا خشك شوند و طي روز، مراسمات و دسته ها و سينه زني ها...
حركت برايم جالب بود... اين خاك بر سر شدن را نشان دادن، اين شور و اين حس...

پ.ن: جرقه اين پست، اينجا خورد. براي عصر عاشورا ست، هرچند ديرتر دارد فرصت بروز پيدا ميكند، اما زمانش درست خواهد خورد.


اين جهان تجلي‌گاه ِ اوست

۳۸۰ بازديد

من گاهي از شدتِ وضوح ِ خداوند در كودكانپر از هراس مي شوم ودل‌‌م شروع مي كند به تپيدن.دل‌م آن قدر بلند بلند مي تپدكه بهت‌‌زده مي دومتا از لايِ انگشتانِ كودكانخداوند را برگيرم..

مصطفى مستور
روي ماه خداوند را ببوس


اين عشق مكرر است.

۳۷۷ بازديد

چشمامو مي بندمُ

 دلمُ ميسپارم 

به صدايِ فلوت ِ يدي كوره

كه هفتاد سال ِ تمامه

عاشق ِ يه دختره 14 ساله ي مو بوره..


حسين پناهي 


چشم هاي شيشه اي

۳۷۸ بازديد

ديگر حالَ‌م از حرف‌هاي عاشقانه به هم مي‌خورد،

وقتي هر شب، توويِ شيشه‌ي سردِ مانيتور،

بايد به چشم‌هاي سردِ شيشه‌يي‌ت زُل بزنم

و بگويم: دوستت دارم!




                                                                                                                         رضا كاظمي  /**/