شعر

شعر

مهمان..

۳۶۸ بازديد

حيف!
ميزبان خوبي نبودم
براي اولين دانه برفي
كه روي پلكم نشست
...

عباس كيارستمي


وقتي تو نيستي...

۳۶۸ بازديد

وقتي كه تو نيستي
دنيا
چيزي كم دارد
مثل ِ كم داشتن ِ يك وزيدن ، يك وا‍ژه ، يك ماه !! ...
من فكر مي كنم در غياب ِ تو
همه ي ِ خانه هاي ِ جهان خاليست !
همه ي ِ پنجره ها بسته است !
وقتي كه تو نيستي
من هم
تنهاترين اتفاق ِ بي دليل ِ زمين ام !! ...
واقعا ...
وقتي كه تو نيستي
من نمي دانم براي گم و گور شدن

به كدام جانب ِ جهان بگريزم ...


"سيد علي صالحي"




تنهايي در آب افتاد!

۳۳۳ بازديد

رفته بودم سر حوض
تا ببينم شايد
عكس تنهايي خود را در آب ...

"سهراب"

/**/



تو بِـ وز... تو آسوده بِـ وز... بي خيالِ بر باد شدن من..‏

۳۵۲ بازديد

چيزي نمانده است
تنها چند برگ ديگر
مانده بر شاخه هايم
اين بار كه بوزي
ديگر برگي نميماند بر اين تنِ خسته
و من آرام خواهم شد
مثل همين درخت پاييزي

وقتي تمام برگ‌هايش را
باد برده باشد

دلنوشته ها
(نجوا رستگار)

ت.ن: بخش آخر، برگرفته از شعر "رضا كاظمي":  آرام شده‌ام
                                                                   مثل درختي در پاييز
                                                                   وقتي تمام برگ‌هايش را
                                                                   باد برده باشد.


با شعر يا سيگار، تنهايي ها را سر ميكنيم

۳۷۴ بازديد

شعر پشتِ شعر
مي گيرانم به لب
شبيهِ تنهاييِ مرداني شده ام
كه پياده روها را
سيگار پشتِ سيگار
گريه نمي كنند.. 

مهديه لطيفي

* نوشتم: باز به اوني كه شعر داره يا سيگار...

** اين عكس و اين و حتي اين را ببينيد، پيشنهاد ديگري هم بود، ممنون ميشوم بگوييد. دنبال عكس كه ميگشتم، بيشتر عكس زن هاي سيگاري بود تا مرد سيگاري. جالبه.


ارديبهشت بياور..

۳۶۷ بازديد

راه مي روي

و شهر

ارديبهشت مي شود..


رضا كاظمي

يه قطعه قشنگ ديگه هم داره رضا كاظمي كه اونم به اين عكس مي خوره:


كمي رحم كن لامسَّب!

اين طور كه راه مي روي به ناز،

شهر بي‌چاره مي شود!



كلاغ آويز...

۳۶۴ بازديد

هرچند كه خشك چوب اين جاليزم

از جاي خودم درخت برمي خيزم

از زندگي مترسكي خسته شدم

دارم به خودم كلاغ مي آويزم...!

 

كلاغ آويز

 

                                                                                                                                  جليل صفربيگي


سيگار پشتِ سيگار...‏

۳۳۶ بازديد

خميازه‌هاي كش‌دار، سيگار پشت سيگار
شب گوشه‌اي به ناچار، سيگار پشت سيگار
اين روح خسته هر شب، جان كندنش غريزيست
لعنت به اين خودآزار، سيگار پشت سيگار

پاي چپ جهان را، با اره‌اي بريدن
چپ پاچه‌هاي شلوار، سيگار پشت سيگار
در انجماد يك تخت، اين لاشه منفجر شد
پاشيده شد به ديوار، سيگار پشت سيگار

بر سنگفرش كوچه، خوابيده بي‌سرانجام
اين مرده كفن خوار، سيگار پشت سيگار
صد صندلي در اين ختم، بي‌سرنشين كبودند
مردي تكيده بيزار، سيگار پشت سيگار

تصعيد لاله گوش، با جيغ‌هاي رنگي
شك و شروع انكار، سيگار پشت سيگار
مردم از اين رهايي، در كوچه‌هاي بن‌بست
انگارها نه انگار، سيگار پشت سيگار

اين پنچ پنجه امشب، هم خوابگان خاكند
بدرود دست و گيتار، سيگار پشت سيگار
ماسيده شد تماشا، بر ميله ميله پولاد
در يك تنور نمدار، سيگار پشت سيگار

صد لنز بي‌ترحم، در چشم شهر جوشيد
وين شاعران بيكار، سيگار پشت سيگار
در لابلاي هر متن، اين صحنه تا ابد هست
مردي به حال اقرار، سيگار پشت سيگار

اسطوره‌هاي خاين، در لابلاي تاريخ
خوابند عين كفتار، سيگار پشت سيگار
عكس تو بود و قصّه، قاب تو بود و انكار
كوبيدمش به ديوار، سيگار پشت سيگار

مبهوت رد دودم،  اين شكوه‌ها قديميست
تسليم اصل تكرار، سيگار پشت سيگار
كانسرو شعر سيگار، تاريخ انقضاء خورد
سه، يك، مميز چهار، سيگار پشت سيگار

ته مانده‌هاي سيگار، در استكاني از چاي
هاجند و واج انگار، سيگار پشت سيگار
خودكار من قديمي‌ست، گاهي نمي‌نويسد
يك مارك بي‌خريدار، سيگار پشت سيگار

انديشه فولادوند* در صفحه بلاگ، با تصوير ديگري همراه كرده ام.


پس كى متولد خواهم شد؟

۳۶۸ بازديد

پرنده نيستم اما پر خيالم هست
توان بال گشودن به هر محالم هست

مبين كه مثل زمين پاي در لجن شده‌ام
كه دسترس به گواراترين زلالم هست

همين نفس كه به عمق سكوت محبوسم
صداي منتشري آن سوي جبالم هست

شناسنامه من يك دروغ تكراري است
هنوز تا متولد شدن مجالم هست


بخواه تا خود از اين خاك بسته برخيزم
به رستخيز تو همواره شور و حالم هست

مجاب فلسفه قبض و بسط روحم نيست
اگر چه با خود و دنياي خود جدالم هست

جهان جنون مرا پاسخي نداده هنوز
به ناگزيري دنيا همان سوالم هست

به غير خويشتن - از هيچ كس ملالم نيست
خود اين دليل مرا بس اگر ملالم هست


محمدعلي بهمني
* از حضرت عيسي مسيح نقل است: «لَنْ يَلْجَِ مَلَكُوتَ السَّماواتِ مَنْ لَمْ يُولَدْ مَرَّتَيْنِ.»كسي نمي‏تواند به ملكوت آسمان‏ها نفوذ كند مگر آنكه دو بار متولد شود بار اول كه تولد از رحم مادر است، همگاني و غيراختياري است، اما تولد دوم كه تولد و خروج از رحم عادات و آداب و رسوم و مادي انديشيدن است، به مراتب از تولد اول مشكل‏تر، امّا به اختيار آدمي است. با اين تولد است كه انسان به حقايق عالم نزديك مي‏شود.    چون دُوم بار آدمي‏زاده بزاد/ پاي خود بر فرق علت‏ها نهاد

**
بهلول را پرسيدند: حيات آدمي را در مثال به چه ماند؟ گفت: به نردباني دو طرفه، كه از يك طرف "سن بالا مي رود" و از طرف ديگر "زندگي پايين مي آيد"..... هعى...‏
*** نيم عمرم در پريشاني گذشت/ نيم ديگر در پشيماني گذشت
**** اين يادداشت هم دوست داشتيد، بخوانيد.


به هرچه نگاه كردم...

۳۶۵ بازديد


به هرچه نگاه كردم رفت

برگ ريخت

رود گذشت

باد رفت

تنها تويي كه نمي‌روي

تو كه به خاطرت همه رفتند....

عليرضا روشن
منبع: +Mahbubeh G