كار ِ رود رفتن است
كار ِباد، آمدن
كار ِعشق، بردن است
كار ِدل، باختن ...
كار ِمرگ هر چه هست
كار ِماست
عاشقانه زيستن.
كار ِ رود رفتن است
كار ِباد، آمدن
كار ِعشق، بردن است
كار ِدل، باختن ...
كار ِمرگ هر چه هست
كار ِماست
عاشقانه زيستن.
قايقت مي شوم؛
بادبانم باش
بگذار هرچه حرفْ پشتمان ميزنند مردم؛
باد هوا شود،
دورترمان كند!
«رضا كاظمي»
در بركهات بمانْ ماهي كوچك!
دريا بزرگ است براي تو
«رضا كاظمي»
پشت چراغهاي قرمز طولاني شهر
توي ترافيكهاي سنگين دم غروب
در خلوتِ محضِ سحرهاي اتوبان؛
چقدر نيستي تا لحظههاي هرزِ بياحساس را
كوتاه كني برايم
پر خاطره...
كه كلي از اين در و آن در حرف بزني
كه حتيتر بخواني و من
عاشق صدايت شوم باز.
چقدر نيستي و تمام لحظههاي پس از تو
مثل ثانيههاي كُند پرترافيك
مثل انتظار چراغهاي هميشه قرمز
مثل راههاي بيپايان است
آنچه بر جا نهاده ام
نميبيني
آهي
كنار پنجرهاي.
«سيروس نوذري»
چه اوقات سختي كه بر من گذشت!
گواهِ دلِ ريشِ من، ماه بود!
دمي شك نكرديم به شاهراهها ،
دريغا كه بيراههها راه بود!
حسين پناهي
«بيراههها» از كتاب «به وقت گرينويچ»
رودي نيست كه به دريا بريزد!
دلتنگي
ماهي كوچكي ست
كه بركه اش را
از چهار طرف
سنگچين كرده باشند...
"علي شفاعت پناهي"
مثل
قالي نيمه تمام
به
دارم كشيده اي
يا
ببافم، يا بشكافم
اول
و آخر كه به پاي تو ميافتم
* عنوان از حافظ
** مشخص ه كه انتخاب از خود شاعر؟ خيلي هم عاالي ه... حيفم آمد نياورم اينجا... بس كه حرف شعر و اشارات و دقتش، به علاوه تصوير، همه خووب بودن
زندگي ام به تاري بند است
نچيني اش...