شعر

شعر

اي ساربان؛ آهسته ران...‏‏

۲۷۶ بازديد

در وسعتِ شب سپيده اي آه كشيد
خورشيدِ به خون تپيده اي آه كشيد
آن لحظه كه زينب به اسارت ميرفت
بر نيزه سر بريده اي آه كشيد

ميلاد عرفان‏پور
‏* مصرع آخر شعر را كه ميخوانم، در ذهنم بلند ميخوانند:
سري به نيزه بلند است در برابر زينب/ خدا كند كه نباشد سر برادر زينب...اي واي من... امان از دل زينب...
‏‏* عنوان با توجه به يك نوحه قديمي ست كه در شام غريبان با نواي مخصوصي زمزمه ميشود و سوز خاصي دارد:‏
           شام غريبان حسين امشب است... ساربان! ساربان!
  ‏
          اين شتران را تو به تندي مران... ساربان! ساربان!
  ‏
          طفلِ يتيمي ز حسين گم شده... ساربان! ساربان!
  ‏
          قامتِ زينب ز غمش خم شده... ساربان! ساربان!‏

سه قطره خون...

۲۷۷ بازديد
ول كنيد اسب مرا
راه توشه‌ي سفرم را و نمد زينم را
و مرا هرزه درا،
كه خيالي سركش
به درِ خانه كشانده است مرا.

رَسَم از خطّه‌ي دوري، نه دلي شاد در آن.
سرزمين‌هايي دور
جاي آشوبگران
كارشان كشتن و كشتار كه از هر طرف و گوشه‌ي آن
مي‌نشانيد بهارش گل با زخم جسدهاي كسان.

فكر مي‌كردم در ره چه عبث
كه از اين جاي بيابان هلاك
مي‌تواند گذرش باشد هر راهگذر
باشد او را دل فولاد اگر
و برد سهل نظر
در بد و خوب كه هست
و بگيرد مشكل‌ها آسان.
و جهان را داند
جاي كين و كشتار
و خراب و خذلان.

ولي اكنون به همان جاي بيابان هلاك
بازگشت من مي‌بايد، با زيركي من كه به كار،
خواب پر هول و تكاني كه ره‌آورد من از اين سفرم هست و هنوز
چشم بيدارم و هر لحظه بر آن مي‌دوزد،
هستيم را همه در آتش برپا شده‌اش مي‌سوزد.

از براي من ويران سفر گشته مجالي دمي استادن نيست
منم از هر كه در اين ساعت غارت‌زده‌تر
همه چيز از كف من رفته به در
دل فولادم با من نيست
همه چيزم دل من بود و كنون مي‌بينم
دل فولادم مانده در راه.
دل فولادم را بي‌شكي انداخته است
دست آن قوم بدانديش در آغوش بهاري كه گلش گفتم از [خون و زِ زخم.

وين زمان فكرم اين است كه در خون برادرهايم
- ناروا در خون پيچان
بي‌گنه غلتان در خون -

دل فولادم را رنگ كند ديگرگون


نيما يوشيج


و وقتي اسب او بي صاحب آمد، تمام آسمان خون گريه ميكرد

۲۷۷ بازديد

ذوالجناح آمد، بدون عشق بود
سرخي يال‏ش،‌ ز خون عشق بود

دست و پايش، پر ز زخم تير بود
اسبِ زيبا، خسته و دلگير بود...‏

بچه ها از خيمه بيرون ريختند
دور پاي ذوالجناح آويختند

ذوالجناح! اي اسب بابا! آمدي؟‏‏
پس چرا تنهاي تنها آمدي؟‏


‏* شعر را تركيبي آورده ام، تكه ي ابتدايي را از شعر جعفر ابراهيمي (شاهد) گرفتم كه ميتوانيد كاملش را از  اينجا بخوانيد. تكه ي پاييني هم از اينجا بيابيد.
‏* عنوان از رباعي اي از ابراهيم درويشي:
زمان بر باغبان خون گريه ميكرد/ زمين هم بي امان خون گريه ميكرد
و وقتي اسب او بي صاحب آمد/ تمام آسمان خون گريه ميكرد

* تصوير هم كه اثر معروف استاد محمود فرشچيان.‏

بوي پيراهن خونين كسي مي آيد...‏‏

۲۷۹ بازديد

يوسف، اي گمشده در بي سر وساماني ها!
اين غزل خواني ها، معركه گرداني ها

 سر بازار شلوغ است،‌ تو تنها ماندي
همه جمع اند، چه شهري، چه بياباني ها
 
چيزي از سوره يوسف به عزيزي نرسيد
بس كه در حق تو كردند مسلماني ها

همه در دست، ترنجي و از اين مي رنجي
كه به نام تو گرفتند چه مهماني ها

خواب ديدم كه زليخايم و عاشق شده ام
اي كه تعبير تو پايان پريشاني ها

عشق را عاقبت كار پشيماني نيست
اين چه عشقي است كه آورده پشيماني ها؟

 "اين چه شمعي است كه عالم همه پروانه اوست؟"
اين چه پروانه كه كرده است پر افشاني ها؟

 يوسف گمشده! دنباله اين قصه كجاست؟
بشنو از ني كه غريب اند نيستاني ها

 بوي پيراهن خونين كسي مي آيد
اين خبر را برسانيد به كنعاني ها

مهدي جهاندار


بر خاك عزيزي ست ولي پيرهنش را...‏

۲۷۷ بازديد

پس با زبان پر گله آن بضعة الرسول
رو در مدينه كرد كه يا ايها الرسول‏

اين كُشتۀ فتاده به هامون؛ حسين توست
وين صيد دست و پا زده در خون؛ حسين توست‏

اين نخل‏ تر كز آتش جان سوز تشنگى
دود از زمين رسانده به گردون؛ حسين توست‏

اين ماهى فتاده به درياى خون كه هست
زخم از ستاره بر تن‏ش افزون؛ حسين توست‏

اين غرقۀ محيط شهادت كه روى دشت
از موج خون او شده گلگون؛ حسين توست‏

اين خشك لب فتاده دور از لب فرات
كز خون او زمين شده جيحون؛ حسين توست‏

اين شاه كم سپاه كه با خيل اشك و آه
خرگاه زين جهان زده بيرون؛ حسين توست

اين قالب طپان كه چنين مانده بر زمين
شاه شهيد ناشده مدفون؛ حسين توست

محتشم كاشاني‏‏‏

‏* شرمنده اگه ابيات اين ترجيع بندرا زياد استفاده كرده ام، شايد چون دلم خواسته، كم حوصله هايي مثل خودم هم كه حوصله نميكنند دوازده بند را يكجا بخوانند، اينطور خورد خورد بخوانند لااقل.‏

* عنوان برگرفته از شعر "خود را برسانيد كه داغ است خبرها"ِ حسن بياتاني.‏

* و زينب سلام الله عليها در روز عاشورا فرمود:
‏"اليوم مات جدي رسول‌الله... اليوم ماتت امّي فاطمة و ابي علي و اخي الحسن عليهم سلام‌الله، يا خليفة الماضي و ثمال الباقي..."
‏"امروز جدّم رسول خدا كشته شد... امروز مادرم فاطمه و پدرم علي و برادرم حسن كشته شدند؛ اي يادگار رفتگان و پناه بازماند‌گان..."‏
‏‏


كنار رود و لب تشنه، تمامِ غنچه‌هاي او

۲۸۳ بازديد

بودند ديو و دد همه سيراب و ميمكيد
خاتم ز قحط آب، سليمان كربلا

از آب هم مضايقه كردند كوفيان
خوش داشتند حرمت مهمان كربلا...‏‏

محتشم كاشاني‏‏‏* كامل ترجيع بند را از اينجابخوانيد كه اين از بند دوم است.‏‏

‏‏* عنوان برگرفته از اين لالايي.‏

* نواي "بر لب دريا لب دريادلان خشكيده است" با صداي كويتي پور هم شنيدني ست.‏


فرياد العطش؛ رسيده ست تا آسمان...‏

۲۶۷ بازديد
رندان تشنه لب را، آبي نميدهد كس
گويي ولي شناسان، رفتند از اين ولايت...‏

حافظ
‏* عنوان برگرفته از اين بيت محتشم كه: ‏
زان تشنگان هنوز به عيوق ميرسد/ فرياد العطش ز بيابان كربلا

‏‏* دانلود با صداي عليرضا عصار

مكن اي صبح طلوع...

۳۰۱ بازديد
تا كه قلب لشگر دون را شكافت
زينب آن سو مضطرب قلبش گداخت

صف زد و شمشير حق بر خصم دون

بر زمين افتاده اند و آه فزون

تا كه سنگي روي پيشاني نشست

خون جهيد آقا به صورت برد دست

ارمله بنشست ،كمانش را كشيد

تير او در سينهء مولا دويد

از قفا بيرون كشيد آن تير غم

خون روان از جايگاه پير هم

نيزه اي از پشت تن را بوسه داد

از جلو بيرون ،سپس از زين فتاد

صورتش محكم بروي خاك خورد

بر لبش بسمه له به الله بود

ضربتي بر دست چپ آمد فرود

آن دگر بر گردنش زد با عمود



پس به شمشير تكيه كرد و ايستاد
قوم دون را همچنان اندرز داد

نيزه اي ديگر به پشتش شد فرود

كرد بيرون و به زد از روبرو

ناگهان تيري گلويش را دريد

از گلوي پاك او خون مي جهيد

هي زجا برخاست هركس ضربه زد

هي فتاد و كربلا را بوسه زد

ضربتي بر روي دندانها زدند

آتش غم بر دل و جانها زدند

مالك ابن نصر كندي پيش بود

در پي اش خولي كافر كيش بود

يك نفر دستار او را باز كرد

يك نفر پيراهنش را ساز كرد

آن دگر تا دست و انگشتر بديد

بي درنگ انگشت آقا را بريد

بعد از آن شمر لعين آمد زراه

آن طرف زينب دوان تا قتلگاه

شمر كافر از قفا سر را بريد

روبرو زينب ،دل از مولا بريد

حائلي از اشك تا مقتل فتاد

گوئيا زينب همانجا جان بداد

سر بروي نيزه لشگر شادمان

روبروشان در حرم آه و فغان

تيره شد خورشيد در ظهر بلا

باد سرخي مي وزيد در كربلا

كوفيان كف مي زدند و هل هله

از حرم تا قتلِگه در ولوله

يا اخا آيا تو هستي اين چنين؟

پس چرا بي سر فتادي بر زمين؟

يا اخا جان در لحيم همچون ني است

با كه گفتي يا اخا ادركني است؟

يا اخا بين خيمه را آتش زدند

اين لعينان قوم دون اند و بدند

لب به رگهاي بريده مي نهاد

از مكان تا لا مكان فرياد داشت

اين حسين است بر زمين افتاده است

قطرهء آبي به او كس داده است؟


+ دل ميخواهد شنيدن و خواندن اين اشعار...(+)  از آلبوم مولاي عشق عليرضا عصار...


تا مشكتو تو آب زدي؛ موجاي دريا شد آروم/ تا رو به ساحل اومدي، بغضي نشست توي گلوم

۲۷۶ بازديد
مردي كنار رود زانو زد، چه مردي
مردي شبيه "دست خالي برنگردي"‏

خورشيد در راز نگاهش خواب مي رفت 
در چشمهايش آبروي آب مي رفت 

مردي كه يك دريا تنفر دارد از آب 
انگار چشمانش دلي پردارد از آب 

هي آب مي ديدو به دريا اخم ميكرد 
تصوير دريا را نگاهش زخم ميكرد 

هي آب ميديد از چشمانش اشك مي ريخت 
آرام دريا را درون مشك مي ريخت 

در خاطرش تا كودكان را فرض ميكرد 
دست تمام موجها را قرض ميكرد 

حالا جهان برگشته و ديدش به مشك است 
حتي خدا هم چشم اميدش به مشك است

سوغاتي يك ايل را بر دوش مي برد
اين بار موسي نيل را بر دوش مي برد 

اما چه سود اين دشت اسير بوف كور است 
انگار چشم ساكنان كوفه كور است 

مردم نماهايي كه ذاتا خوك بودند 
از اول تاريخ هم مشكوك بودند 

از نحسي تصويرشان فرياد و دادا 
يك گوشه كز كردند تا روز مبادا 

اصلا نمي فهمند او ناموس درياست 
افتادن دستان او كابوس درياست 

بي دست شد خود را به هر راه و دري زد 
با التماس از مشك مي خواهد نريزد

با تير بعدي آبروي مشك مي ريخت 
آوارهاي مرد روي مشك مي ريخت

مردي كنار رود جاري شد چه مردي 
مردي شبيه دست خالي برنگردي

عظيم زارع

 

* عنوان برگرفته از اين مداحي شنيدني ست. بشنويد حتما.

 


او مي بريد و من مي بريدم ..او از حسين سر..من از حسين دل...

۲۷۰ بازديد

به سينه مي زَندَم سر

دلي كه 

كرده هوايت ...


حسين منزوي


* موسيقي بلاگ با نام عمق فاجعه از البوم نينوا ساخته حسين عليزاده براي شنيدن (+)