شعر

شعر

خيال كن كه غزالم...

۳۰۳ بازديد

گفتم كه اي غزال! چرا ناز مي كني؟
 هر دم نواي مختلفي ساز مي كني؟
 گفتا: به درب خانه ات ار كس نكوفت مشت
 روي سكوت محض تو در باز مي كني ؟

كارو


ماه بالاي سر تنهايي ست...

۲۹۳ بازديد

 ماه بالاي سر تنهايي ست!



خنده هاي كوچكش قيامتي ست

۳۰۳ بازديد

اين فرشته ساده است و خط خطي ست
سر به زير و يك كمي خجالتي ست
بوي سيب مي دهد ‏‏، لباس او
دامنش حرير سبز و صورتي ست
گوشواره هايش از ستاره است
تاجش از شهاب سنگ قيمتي ست
سرمه هاي نقطه چين چشم هاش
ريزه هايي از طلاست‏‏‏ ، زينتي ست
تكه اي بهشت توي دستش است
خنده هاي كوچكش قيامتي ست
دشمني هميشه در كمين اوست
دشمنش، بد و حسود و لعنتي ست
هاج و واج مانده روي اين زمين
او فرشته اي غريب و پاپتي ست
اين فرشته راستش خود تويي
قصه فرشته ات حكايتي ست

عرفان نظر آهاري


يادت ...

۳۰۲ بازديد

يادت...
پرچم صلحيست،
ميان ِ شورش ِ اين همه فكر...

ناشناس


عطر بهارنارنج و آن كلامِ مقدس و دلِ من...

۳۰۴ بازديد

    آن هنگام كه؛
                  عطر بهار نارنج،
                                  در آن كلام مقدس پيچيد...
     من؛ تو را...
                 از پشت چشم هايِ بسته ام ديدم؛
                                                         خوبي هاي تو را و لطف تو را.
     بهار نارنج را به نسيم بسپار....
                                         و اگر خواسته ام را خواستي؛
      كتاب را به نشانِ عهدي ميان ما،
                                          با خود بردار...
                                                           وگرنه بماند....

* از ديالوگ فيلم شيدا، به كارگرداني كمال تبريزي


زني خوابگرد به خلوتت مي ايد

۳۵۲ بازديد


ترانه اي به پندار
و بوسه اي در رويا
شعري كه نوشته نمي شود
و جان را در كوهپايه ها سرگشته مي دارد
تا راز شكفتن شقايق
بر كتف صخره خارا را بگشايد
ترانه اي كه در آب خوانده مي شود
با لباني نيمي لبخند و نيمي استغاثه
زني خوابگرد به خلوتت مي ايد
و در فضايي ايوانت هندسه اي بي قرار مي گذارد
كه خواب هاي فردايت را آشفته مي كند

منوچهر آتشي


پر از خاطرات ترك خورده...‏

۳۴۷ بازديد

چو گلدان خالي لبِ پنجره
پر از خاطراتِ ترك خورده ايم...‏

قيصر امين پور

براي شنيدن

* قبل تر، وقتي اين تصوير را ديده بودم، بيت اول اين شعر يادم آمده بود: "سراپا اگر زرد و پژمرده ايم...ولي دل به پاييز نسپرده ايم" آورده بودمش اينجا. امروز اما ياد خاطرات ترك خورده ام...
مهم نيست گلدان توي اين تصوير كمي هم برگ و دارد، اما شعرش يك چيز ديگري ست... و اين تصوير گمانم حس را منتقل ميكند. البته يك بار هم روي اين تصوير توي گودر و يك بار روي اين تصوير توي پلاس، نوت ش كردم، ولي نظرم به اين نزديك تر است، تا نظر شما چه باشد؟ :)


يا محمد(ص)!‏

۳۱۸ بازديد

تو خط پايان پيام‏براني
و خط آغاز ما!

عباس حسين نژاد

 شعر در شأن تو، شرمنده، به همراهم نيست...

* دلتنگِ آن حريم... دلتنگِ سنگ هاي مرمر و گنبد خضرا... دلتنگِ...

* جا مانده است/ چيزي/ جايي/ كه هيـچ گـاه ديگـر/ هيـــچ چيـــز/ جايش را پر نخواهد كرد!

* تصوير صحنِ خلوت و باران نگفتني ست...

* كه شمع ديده افروزيم در محراب ابرويت...


و زماني شده است، كه به غير از انسان، هيچ چيز ارزان نيست*

۳۱۴ بازديد

صحبت از پژمردن يك برگ نيست
فرض كن مرگ قناري در قفس هم مرگ نيست
فرض كن يك شاخه گل هم در جهان هرگز نرُست
فرض كن جنگل بيابان بود از روز نخست
در كويري سوت و كور
در ميان مردمي با اين مصيبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت، مرگ عشق
گفتگو از مرگ ”انسانيت“ است!‏

فريدون مشيري


* انتخاب شعر و تصوير، هر دو از ايشان است، اما انقدر خوب و تأمل برانگيز بود كه حيفم آمد اينجا نياورم...
* عنوان از شعر حميد مصدق:

دشتها، آلوده ست
در لجنزار گل لاله نخواهد روئيد
در هواي عفن آواز پرستو به چه كارت آيد؟
فكر نان بايد كرد و هوايي كه در آن نفسي تازه كنيم
گل گندم خوب است... گل خوبي، زيباست
اي دريغا كه همه مزرعۀ دلها را، علف هرزۀ كين پوشانده ست
هيچكس فكر نكرد كه در آبادي ويران شده ديگر نان نيست
و همه مردم شهر بانگ برداشته اند كه چرا سيمان نيست؟
و كسي فكر نكرد كه چرا ايمان نيست؟
و زماني شده است كه به غير از انسان هيچ چيز ارزان نيست


دارم من از فراقش، در ديده صد علامت

۳۸۷ بازديد

دارم من از فراقش، در ديده صد علامت
ليست دموع عيني هذا لنا العلامه

حافظ