شعر

شعر

ردّپاي توام...

۱,۰۱۰ بازديد

جنگل
ردپاى باران است
ويرانه
ردپاى
طوفان
من ردپاى توام
هميشه پشت در خانه‌ات
تمام مي‌شوم

"عليرضا راهب"


خالي.

۳۱۴ بازديد

در بيابانِ جنون سلسله‌پردازي نيستروزگاري است درين دايره آوازي نيست

و هيچ باقى نگذارد از لحظه هاى ما بودن!‏

۳۱۲ بازديد

هواپيما
بايد آنقدر بزرگ باشد كه
من و
تو و
تمام ِ خاطره ها را ببلعد.

صبا ميراسماعيلي

/**/

دنيا؛ ايستگاه مسافربري

۳۰۷ بازديد
دمادم بلند است سوت قطار
در اين ايستگاه مسافربري

همه رفتني هاي صف بسته ايم
تو خواه اولي باش، خواه آخري...

شاعر؟
*بابا اين شعر را قبل تر برايم ميخواند...بلندتر از اين است گويا، اما نميدانيمش ديگر.
اين روزها كه مادربزرگ رفته، براي تسلّي گاهي به ذهنم ميآيد يا براي عمه و در جمع، خوانده ميشود...

* مادربزرگم، عصر چهارشنبه، براي هميشه از پيش مان رفت... متشكر از دوستان، براي پست زيبايي كه گذاشتند و تسليت ها...


* اين تصوير هم در پلاس، با همين شعر همراه كردم.

از كنارمان رفتي، از يادمان كه نه!‏

۱,۳۱۰ بازديد

هنوز زود است باور نبودن ت

              بگذار در خيال خوش خودم، چشم انتظارمان به در نشسته باشي و

                                      من دلتنگ ت كه شدم

                     سراغ از كوچه هاي كودكي و حياط خانه و شوق جمعه ها را خواهم گرفت

                                             و قول بده

               باز هم دانه هاي تسبيح ت را نذر آرزوهايم كني

                                                        و دلواپسم بماني...

دلنوشتۀ اقوام يكي از دوستان
عكس هم تزئيني ست
نوشته در لينك زن

+ دوشنبه ها، خانه مادربزرگ، مجلس روضه برقرار بود... حالا، سينه زن محله ديگر ست... روحش شاد...


هرگز نرود خاطر تو از يادم...

۲۸۰ بازديد

 و مرگ
 مرگ دشوار نبود
وسيع بود مثال خورشيد كه بر زمين
 و مي نواخت مرگ
مثال باران كه بر كوير
و مرگ لالايي مي گفت

 همتاي مادربزرگ كه لالاييش
 كه تنها نجواي مه گرفته ي لالاييش

در پشت پرچين خاطرات
 باور هر چيز خوب را ،
هر چيز پاك را
در من زنده نگاه مي داشت
...


ساناز كريمي

پ.ن: عرض تسليت به همكار و دوست گراميمون سركار بانو نجوا...ما را هم در غم خودتون شريك بدانيد...

اميدوارم كه خداوند صبر جزيل  به شما و خانواده محترم عنايت كناد..


هيچ نمي خواند!

۲۹۱ بازديد

حالا كه رفته اي،
پرنده اي آمدست، در حوالي همين باغِ رو به رو

هيچ نمي خواند،
فقط مي گويد:

كـــو كـــو؟!

محمدرضا عبدالملكيان


سرماي تو..

۲۸۸ بازديد
هر چقدر امروز گرم بود
تو سرد بودي
خيالي نيست
به "ها" كردن دستانم عادت دارم



                                                                                                                   عليرضا مرندي

از ره نرسيد...

۲۹۹ بازديد


آن صبح كه بر پنجره زد، صبح نبود
وان پنجره رخ به روشنائي نگشود

هم چشم به در ماند و كس از ره نرسيد
هم دل به طلب رفت و كس او را نربود...

محمد علي اسلامي ندوشن


ترس ما فاصله هاست...

۱,۲۲۰ بازديد


وحشت از عشق كه نه !
ترس ما فاصله هاست
وحشت از غصه كه نه !
ترس ما خاتمه هاست
ترس بيهوده نداريم !
صحبت از خاطره هاست
صحبت از كشتن ناخواسته ي عاطفه هاست
كوله باريست پر از هيچ كه بر شانه ي ماست
گله از دست كسي نيست !
كه مقصر دل ديوانه ماست !



به بهانه هشتم آبان پنجمين سالگرد درگذشت زنده ياد " قيصر امين پور "