یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۵:۴۷ ۳۰۴ بازديد
دلخوشم با كاشتن هر چند با آن داشتن نيست
گرچه بي برداشت كارم جز به خيره كاشتن نيست
سرخوش از آواز مستان در زمستانم كه قصدم
لانه را مانند مور از دانه ها انباشتن نيست
حرص محصولي ندارم مزرع عمر است و اينجا
در نهايت نيز با هر كاشتن برداشتن نيست
سخت مي گيرد جهان بر سختكوشان و از آنروز
چاره ي آزاده ماندن غير سهل انگشاتن نيست
گر به خاك افتم چو شب پايان چه باك از آنكه كارم
چون مترسك قامت بي قامتي افراشتن نيست
از تو دل كندن نمي دانم كه چون دامن ز عشق است
چاره دست همتم را جز فرونگذاشتن نيست
سر به سجده مي گذارم با جبين منكسر هم
در نماز ما شكستن هست اگر نگزاشتن نيست
حسين منزوي