كهن ديارا

۳۸۴ بازديد

(كهن ديارا) كهن ديارا

( ديار يارا) ديار يارا

(دل از تو كندم ولي ندانم) ولي ندانم

(كه گر گريزم كجا گريزم و گر بمانم كجا بمانم)

 

صداي حق را سكوت باطل در آن دل شب چنان فروكشت

كه تا قيامت دراين مصيبت گلو فشارد غم نهانم

كبوتران را به گاه رفتن سر نشستن به بام من نيست

كه تا پيامي به خط جانان ز پاي آنان فرو ستانم

ز پاي آنان فرو ستانم

 

(كهن ديارا) كهن ديارا

( ديار يارا) ديار يارا

دل از تو كندم ولي ندانم

كه گر گريزم كجا گريزم وگر بمانم كجا بمانم

 

آه اي ديار دور، اي سرزمين كودكي من

خورشيد سرد مغرب برمن حرام باد تا آفتاب توست در آفاق باورم

اي خاك يادگار اي لوح جاودانه ايام

اي پاك اي زلال تر از آب و آينه

من نقش خويش را همه‌جا در تو ديده‌ام

تا چشم بر تو دارم در خويش ننگرم

اي خاك زرنگار، اي بام لاجوردي تاريخ

فانوس ياد توست كه در خوابهاي من زير رواق غربت همواره روشن است

برق خيال توست كه گاه گريستن در بامداد ابري من پرتو افكن است

اينجا هميشه روشني توست رهبرم

اي زادگاه مهر اي جلوه‌گاه آتش زرتشت

شب گرچه در مقابل من ايستاده است

چشمانم از بلندي طالع به سوي توست

وز پشت قله‌هاي مه آلوده زمين

در آسمان صبح تو پيداست اخترم

 

 

اي ملك بي‌غرور اي مرز و بوم پير جوان بختي اي آشيان كهنه سيمرغ

يك روز ناگهان چون چشم من ز پنجره افتد بر آسمان

مي‌بينم آفتاب تورا در برابرم

 

سفينه دل، نشسته در گل

چراغ ساحل، نمي‌درخشد

( نمي‌درخشد، نمي‌درخشد )

 

در اين سياهي، سپيده‌اي كو؟! كه چشم حسرت در او نشانم

سپيده‌اي كو، سپيده‌اي كو

الا خدايا! گره گشايا!

به چاره جويي مرا مدد كن

( الا خدايا، الا خدايا )

بود كه بر خود دري گشايم غم درون را برون كشانم

 

چنان سراپا شب سيه را به چنگ و دندان در‌آورم پوست

كه صبح عريان به خون نشيند بر آستانم در آسمانم

 

چنان سراپا شب سيه را به چنگ و دندان در‌آورم پوست

كه صبح عريان به خون نشيند بر آستانم در آسمانم

 

كهن ديارا ( كهن ديارا )

ديار يارا (ديار يارا)

به عزم رفتن دل از تو كندم

ولي جز اينجا وطن گزيدن نمي‌توانم، نمي‌توانم

نمي‌توانم، نمي‌توانم

نادر نادرپور

پ ن: آهنگ زيباي داريوش حال اين روزهاي بعضي از جوان هاي ايرانيه كه دل مي كنند از وطنشون


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد