یکشنبه ۰۱ آذر ۹۴ | ۱۵:۵۰ ۳۱۲ بازديد
سلام.
حال همه ي ما خوب است.
ملالي نيست جز گم شدن گاه به گاه خيالي دور
كه مردم به آن شادماني بي سبب ميگويند.
با اين همه عمري اگر باقي بود٬
طوري از كنار زندگي ميگذرم كه نه زانوي آهوي بي جفت بلرزد
و نه اين دل ناماندگار بي درمان...
تا يادم نرفته است بنويسم حوالي خوابهاي ما سال پرباراني بود
ميدانم هميشه حيات آنجا پر از هواي تازه ي باز نيامدن است
اما تو لااقل حتي هر وهله، گاهي، هر از گاهي
ببين انعكاس تبسم رويا شبيه شمايل شقايق نيست؟ راستي خبرت بدهم خواب ديده ام
خانه اي خريده ام
بي پرده، بي پنجره، بي در، بي ديوار
هي بخند
بي پرده بگويمت
چيزي نمانده است من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نيك خواهم گرفت.
دارد همين لحظه يك فوج كبوتر سفيد از فراز كوچه ما ميگذرد
باد بوي نامهاي كسان من ميدهد.
يادت مي آيد رفته بودي خبر از آرامش آسمان بياوري؟
نامه ام بايد كوتاه باشد، ساده باشد،
بي حرفي از ابهام و آينه،
از نو برايت مينويسم:
حال همه ي ما خوب است،
اما تو باور نكن.