به تو كه فكر ميكنم؛ شكلِ خودم ميشم...‏

۴۵۸ بازديد

به تو كه فكر مي‏كنم
يك موسيقي لايت مي‏پيچد در گوشِ ذهنم
چشم هايم را مي‏بندم
گوش مي‏سپارم
و لبريز رؤيا مي‏شوم

به تو كه فكر مي‏كنم
لبخندي جا خوش مي‏كند گوشۀ لب‏هايم
 
به تو كه فكر مي‏كنم
پُر مي‏شوم از خوشي
و هرچه حسِّ خوب
ريخته مي‏شود در جانم

من و خيال تو..
موسيقي ملايم و رؤيا و پرواز..
چشم هاي بسته و لبخندي نشسته بر كنج لب‏هايم

و شايد رهگذراني كه ديوانه پندارندم
اما بي خيالِ نگاه و پندار آنان،
چه مي‏دانند فكر كردن به تو يعني چه!؟
 
به تو كه فكر مي‏كنم...


پ.ن: عكس رو كه ديدم، يك حس خوبي نشست در جانم، خواستم شعري پيدا كنم با مطلع؛ "به تو كه فكر ميكنم...."، چيزي نيافتم، قشنگ‏ترين‏ش برايم يك جمله بود؛ "به تو كه فكر ميكنم؛ گر ميگيرم از خوشي!"
خلاصه كه اين نيافتنِ شعري كه به دل بنشيند، سبب شد اينها را از خودم كنار هم بچينم و بياورم :)

+ و اضافه ميشود اين بيت محمد
علي بهمني:
              فكر كردن به تو يعني غزلي شور انگيز ...  كه همين شوق مرا، خوب ترينم! كافي ست


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد