از باغ پيراهنم
كمي گل برايت آورده ام...
قول ميدهم مستت كنند
اين گل ها
اين آغوش...
پيراهن گل دارت را
از صندوقچه در آور
غنچه هايِ نشكفتۀ زيادي دارد
بهارِ نزديك است!
ميرابوالقاسمي
سالها، هجري و شمسي، همه بيخورشيدند
از همان لحظه كه از چشمِ يقين افتادند
چشمهاي نگران، آينهٔ ترديدند
نشد از سايهٔ خود هم بگريزند دمي
هرچه بيهوده به گردِ خودشان چرخيدند
چون به جز سايه نديدند كسي در پيِ خود
همه از ديدنِ تنهائيِ خود ترسيدند
غرق دريايِ تو بودند ولي ماهيوار
باز هم نام و نشانِ تو ز هم پرسيدند
در پيِ دوست همه جايِ جهان را گشتند
كس نديدند در آيينه به خود خنديدند
سيرِ تقويمِ جلالي به جمالِ تو خوش است
فصلها را همه با فاصلهات سنجيدند
تو بيايي همهٔ ثانيهها، ساعتها
از همين روز، همين لحظه، همين دم عيدند
قيصرامين پور
+ پيشاپيش عيد رو به تمام دوستانيكه همراه ما بودند و مطالبي رو كه توسط همكاران با ذوق وسليقه اين بلاگ تهيه و گرداوري ميشد رو ميخوندند و با نظرات زيباشون بعضا باعث دلگرمي ما براي ادامه ميشدند و ميشوند ُ تبريك ميگم...
الغرض اينكه عيدي شما محفوظ هست..
ولي از تمامي دوستان وحتي خواننده هاي خاموش اين بلاگ ميخواهم كه شما نيز با گرد اوري تصوير وشعري از خودتون يا شاعران ديگه وارسال اون به اين ايميل([email protected])هم به همه كساني كه اين صفحه رو ميخونند و هم به ما عيدي بدهيد... وما تصاوير واشعاري روكه ميفرستيد رو با نام خودتون قبل از سال جديد اينجا بياوريم...
كسي ميآمد از او ميپرسيدم
كدام كلمه، چراغِ اين كوچه خواهد شد
كدام ترانه، شادمانيِ آدمي
كدام اشاره، شفاي من؟
سيد علي صالحي
طعمِ تلخِ تنهايي را چشيده اي،
آدم برفي!
تمام تنهايي هايت مال من.
فقط چند روز ديگر پيشم بمان...
پ.ن: هرچند امسال اصلا آدم برفي نساختيم و زمستان مان حس
خوب زمستان برفي نداشت، اما دلم خواست اين آخرهاي زمستان، اين پست رو
بياورم.
ضمنا عكس را از اينجا برداشتم، شعر آنجا هم خوب است:
همه جا صحبت از ايّام بهار است
ولي …
كودكي هست هنوز،
كه به آغوشِ پر از برفِ تو
عادت دارد …
پر از جمعه هاي بدون توام
ولي انتظارت هنوز با منه
به اين جمعه خوش بين تر از سابقم
تو داري مياي...
"من دلم روشنه"
* آخرين جمعه سال حس غريبي داره، يك سال هم گذشت اما...
** آهنگ زيباي اين شعر رو با صداي پويا بياتي مي تونيد از اينجا دريافت كنيد.
*** السلام عليك يا بقية الله
من از عطرِ آهستهي هوا ميفهمم
تو بايد تازهگيها
از اينجا گذشته باشي.
گفتوگويِ مخفي ماه وُ
پردهپوشيِ آب هم
همين را ميگويند.
ديگر نيازي به دعاي دريا نيست
گلدانها را آب دادهام
ظرفها را شستهام
خانه را رُفت و رو كردهام
دنيا خيلي خوب است،
بيا!
علامتِ خانهبودنِ من
همين پنجرهي رو به جنوبِ آفتاب است،
تا تو نيايي
پرده را نخواهم كشيد.
سيد علي صالحي
+اهنگ جديد بلاگ براي شنيدن اثري از knio_fuke نوازنده برزيلي..(+)
امسالم و پيرارم و پارم رد شد
از شهر جواني ام قطارم رد شد
مانند زني سبزه بهار عمرم
زنبيل به دست از كنارم رد شد
+ آدمي كه منتظر است هيچ نشاني ندارد، هيچ نشان خاصي...!
فقط با هر صدايي برمي گردد!
(اين هم خيلي خوب مينشست به تصوير. با تشكر از كسي كه برايم آوردش.)