يه بار ديگه تمـــــــــــــــوم بنده هام رو ميشمردم
ببينم كه يه وقت يكيشون تنــــــــــــــها نمونده باشه ...
و هواي دو نفره ها رو انقدر به رخ تك نفره ها نمي كشيدم!!!!
"حسين پناهي"
اين شايعات شيوه ي برخي جرايد است
يك صبح
تيتر مي شوم: اين شخص
[بگذريم]
يك عصر
خوانده ايد... و تكرار زايد است
من زنده ام هنوز و غزل فكر مي كنم
باور نمي كنيد؟ همين شعر شاهد است
محمدعلي بهمني
«حميد مصدق»
من ماهي خسته از آبم
تن مي دهم به تو
تور عروسي غمگين
تن مي دهم به علامت سوال بزرگي
كه در دهانم گير كرده است
«گروس عبدالملكيان»
مصلحت ديد من آن است كه ياران همه كار
بگذارند و خم طره ياري گيرند
رقص بر شعر تر و ناله ني خوش باشد
خاصه رقصي كه در آن دست نگاري گيرند
«حافظ»
گنجشك نشدم
كه برايم دانه بريزي
و حتي بند كفشي
كه دست هايت پروانه ام كنند.
من
به غبار روي ميز
كه نوازشگرانه
با تكان دستت محو مي شود
حسادت ميكنم!
"علي شفاعت پناهي"
من
انبوهي از اين بعدازظهرهاي جمعه را
آن كه مست آمد و دستي به دل ما زد و رفت
در اين خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهايي ما را به رخ ما بكشد
تنه اي بر در اين خانه ي تنها زد و رفت